2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

واو، یک روز برفی همراه با طعم لبوی داغ! 🔥 این ترکیب صدای خیلی خوبی داره. اینجوری تصویرشو نمیشه اندازه گذاشت! ولی بی خیال، من یک مینی انشا درباره‌ی این موضوع برات مینویسم:


### طعم لبوی داغ در یک روز برفی

یک روز برفی، طعم لبوی داغ از شیرینی دهان رو می‌سوزونه. در حالی که برف از آسمون بر روی زمین می‌پاشه و همه جا رو سفید می‌کنه، لبو با طعم شدت و گرما، قلب و روح انسان‌ها رو گرم می‌کنه. اون حس لذت‌بخش و شیرینی که از دماغ تا قلب پیچیده و احساس یک نوآوری در فصل سرما می‌بخشه.

 

### تماشای این ترکیب زمستانی

وقتی که این دو عنصر طبیعی باهم ترکیب میشن، منظره‌ای زیبا و آرامش‌بخش برای چشمانت ایجاد میشه. انگار که یک نقاش حرفه‌ای خودشو با نقاشی‌های پر از شور و هیجان، روی زمین یکی کرده و تصویری از زیبایی و گرمای نافذ ایجاد کرده.


با این حس آرامش‌بخش و دلنشین، روز برفی به‌واقعیتی جادویی تبدیل میشه، جایی که طعم لبوی داغ به عنوان یک خلاقیت زمستانی رویایی، قلب‌ها رو گرم می‌کنه.


### نتیجه‌ی ماجرا

روزی که برف می‌باره و طعم لبوی داغ در هوا حس میشه، همه چیز می‌تونه به جنب‌ترین انگیزه‌ی وجودی تبدیل بشه. این ترکیب منحصر‌به‌فرد، یادآور اینه که گرمای دل‌ها همیشه می‌تونه سختی‌های زمستانی رو به راحتی فراموش کنه.


واو، یک روز برفی همراه با طعم لبوی داغ! 🔥 این ترکیب صدای خیلی خوبی داره. اینجوری تصویرشو نمیشه اندا ...

مرسی عزیزدلم🥲💕

ولی میتونی یکم تغییرش بدی؟الان حالت گزارشی داره و اینجور که آجیم میگه باید ارایه و اینا زیاد داشته باشه

عصر یه روز زمستونی بابام طبق معمول حوالی ساعت 4 رسید خونه مادرم بعد احوال پرسی با سینی چای لب سوز به استقبالش رفت

منم سرگرم درسام بودم که مجری

تلویزیون داشت از سرمای هوای این چند روزه و هشدار های اداره گاز و لزوم صرفه جویی صحبت می کرد

که داداش کوچیکم گفت بابا میدونم خسته ای و هوا سرده اگه گفتی چی میچسبه تو این هوا 

بابا جواب داد حتما میخوای بگی لبو( با خنده)

مامانم گفت نه تورو خدا هوا سرده ممکن برف بباره من از خدا خواسته گفتم بابا بریم

بابا هم که اصرار مارو دید گفت باشه ولی زودی برگردیم

مامانم هم با ما راهی شد رسیدیم 2تا کوچه پایین تر بغل میدون 

جای ثابت اصغر آقا لبو فروش 

بابام با اصغر آقا چاق سلامتی کرد و ماهم با لذت تموم مشغول خوردن لبو شدیم هنوز تیکه اول رو نخورده بودیم 

بله پیش بینی مامان خانوم هم درست از آب دراومد 

عالیجناب برف هم شروع به باریدن کرد 

ماهم  خوشحال از لبو و خوشحال تر از اولین بارش برف شهرمون تو این زمستون 

اول خدارو شکر کردم بعد از بابام تشکر کردم و تا برف سنگین تر نشده زود راهی خونه شدیم


عصر یه روز زمستونی بابام طبق معمول حوالی ساعت 4 رسید خونه مادرم بعد احوال پرسی با سینی چای لب سوز به ...

مرسی عزیزم💕

ولی عزیزم اینجور که بهشون گفتن نباید داستانی باشه

باید یه انشا با ارایه و اینا باشه

که حس و حال رو بیان کنه

میشه کمک کنین؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز