مادرشوهرم نزدیکمون منم هفته ای یبار دوبار میرم
حالا مادرشوهرمم بارها گفتم خودتون بیایین خونه ما
دیشب دعوا راه انداخت شما ما رو دعوت نمی کنید نمیگین بیایین شام
منم گفتم من مامانم دعوت نمی کنم دیگه نزدیک هر وقت دلت خواست بیا شام ناها
خونه پسرت هر وقت دوست داری بیا
به خدا من اهل زنگ زدن نیستم وقتی خودم همینطوری میام شما هم بیاین
و بد جوری دعوا شد
حرفت درسته
دخترش دانشجو همش میگه دخترم دعوت کن زنگ بزن اما ی بار نمیگه دخترمم زنگ بزنه بیاد به برادرزادش ی سر بزنه
فقط از ما توقع داره
هفته ای ۲ بار خونه مادر شوهر رفتن خیلی زیاده
کلا دعوت نمیکنی ؟هیچوقت ؟حالا اگه خواستی ازشون نخوری خوب بود ولی با لحن ملایم نه که اخرش دعوا بشه در اخر کار خوبی نمیکنی دعوت نمیکنی چه اونا چه خانوادت رو سالی دو سه بار حداقل دعوت کن اتفاقا بخوای بگی بیاین خودتون و هر وقت خواستن بیان که بدتره مال من راه دوره نمیدونی چقدر سختمه یهو فردا مهمونی دعوتم از دو هفته قبل دعوت شدم یکیشون تو جاده ست سلام من دارم کار اداری دارم فردا اگه دعوتی باشه خیلی بهتره
شما هفته ای یکبار بیشتر نرو ترجیحا چون مادرشوهرا میبینن هی بپزن بذارن زورشون میاد
وقتی میری شمام دعوت کن
ماهم بدون دعوت میریم‌خونه مادرشوهرم اما واسه شام خودمون‌دعوتشون مبکنیم
اینطوری نیست خودشون بیان
خوب یه بار حالا دعوت کن و وقتی دعوت کردی بعدش حرف شد بگو خیلی خوشحال میشم یه‌وقتا نشستید تنها تو خونه پاشید بیاید اونجا یه چیزی هست دور هم بخوریم
ولی من جات بودم خودم دعوت کردن رو ترجیح میدادم فکر کن خونه خالت دعوتی یهو بیان پشت در
