اول اینکه من ی پالتو پوشیدم ک رفتم داخل اتاق صحبت کنم
یهووگیر کرد ب کیفم ک کوله بود
هرچی یواشکی تلاش کردم نشد
بعد آقاهه ازم خواست خودمو معرفی کنم
بعد چندتا سوال شخصیت شناسی پرسید
و در اخر حس میکردم ک برندم
بهم گفت ی سوال بنویس
سوالو نوشتم حل کردم منتهی گفت نه از اون یکی روش
یهوو همههه چی از ذهنم پرید ی جوری مغزم بی حس شد ک موندم
بخودم گفتم وااس بدبخت شدی
گفتم بلد نیستم گفت باشه اشکال نداره
بعد رفتم ی جای دیگ ی بخش دیگ راجب کارشون شنیدم ک البته بشدددت سخت و رو مخی بود
بعدم اومدم
نتیجه گیری هایی ک کردم رشته ام خوبه و شیرینه
دوم حتما مهارتما زیاد کنم
سوم استرسمو کنترل کنم
چهارم زمان مصاحبه حتمااا لباسی بپوشم ک گیر نکنه ب جینگل پنگل کیفم
پنجم عحله نکنم آروم بشینم و فکر کنم
ششم رو اعتماد بنفسم کار کنم
هفتم رو پای خودم وایسم بدون همراه برم
و در اخر رو زبان خیلیییی کار کنم