بچه ها خواهر شوهر من دانشجوعه تو شهری که ما زندگی می کنیم
خوابگاهی
چون خونه ما کوچیک و یکخوابه که اگر یک خواب دیگه داشت مطمئنن پلاس می شد خونمون
ولی درسته خونمون نیست ولی هر چی که لازم داشته باشه رو زنگ می زنه شوهرم براش بخره
اونم سریع بدون قر قر و سر و صدا براش می خره
رفته بود انروز براش رو پوش سفید گرفته بود
یا مامانش هر وقت می یاد شهر ما می ره خونه خواهرش ولی هرچی لازم داشته باشه رو می گه شوهر من واسش بخره
حس میکنم هوو دارم
از این کاراشون بدم می یاد هم مادره شوهر دیگه داره هم خود دختره نامزد داره ،نامزدش هیچی براش نمی خره ولی این می خواد براش بمیره
من می گم انشاالله هر چی شوهرم برای این دوتا می خره بشه صدقه سر خودمو شوهرم چون من اصلا راضی نیستم
ولی چه جور بع اونا بفهمونم از این کاراشون دست بردارن
چون شوهرم سفت و سخت از خانواده اش دفاع می کنه