مثلا انقدر به تمیزی و دکوراسیون خونه اشون اهمیت میدن؟ من مدت هاست شوق این چیزا رو از دست دادم. اوایل ازدواج خیلی ذوق داشتم وسایلم رو چطوری بچینم غذاهای متفاوت بپزم تزئین کنم همه چی مرتب باشه کلی گل و گیاه داشته باشم حتی سبزی تو گلدون می کاشتم ولی به مرور زمان انگیزه ام رو از دست دادم خودم فکر می کنم بخش اعظمش به خاطر همسرمه چون تو کار خونه آنچنان همراهیم نمی کرد(من شاغلم)هر کاری هم می کرد فکر می کرد لطف به من کرده! (هنوزم همینه البته) و مدام به من حس ناکافی بودن تزریق می کرد(از لحاظ خانه داری و مدیریت امور خونه). الان با اینکه خیلی رفتار همسرم فرق کرده و درکش بیشتر شده ولی من انگار دیگه ذوقی ندارم کار خونه و اشپزی برام شده اجبار. ماه تا ماه چیزی رو تو خونه جا به جا نمی کنم و هیچ تغییری تو دکور خونه نمیدم گاهی شوهرم خودش انجام میده. دوست دارم مثل بعضیا عاشق خونه زندگیم باشم ورای اینکه همسرم همراهم هست یا نه برا دل خودم از امور خونه لذت ببرم. شما چه پیشنهادی دارید؟
من مامانم ۳۰سال ازدواج کرده خیلی واسش وسایل خونه غذا پختن بت تزئین مهمه البته بابام خیلی ذوق میکنه ماهم همینجور
باید باشن بقیه انرژی بدن طرف همه کار کنه وگرنه کسی نباشه نگه هیچکس کاری نمیکنه
البته خیلیا هستن تنهایی زندگی میکنن واسشون مهمه بستگی به آدم داره
چند سالتون چند ساله ازدواج کردی آیا فاصله سنی داری شرایط کار شوهرت چطوره
مثلا همسرم خونه نباشه دست و دلم به هیچ کار نمیره. اگه یه روز کار داشته باشم و شب برگردم خونه همش ماتم می گیرم که چی بپزم اعصابم خراب میشه. هیچ کاری رو با عشق انجام نمیدم همش چیزایی هست که اوایل زندگی همسرم بابتش سرم غر زده اونا رو هم نصف و نیمه انجام میدم
منم میخواستم بگم بخاطر همسر همراه هست یه سری چیزی هم ژنتیکه بعضیا خستگی نامذیرن دایم کار میکنن مادرشوهرم ۷۰ به بالا داره نمیتونه یکجا بشینه تمیزی خونه نه ها ولی چون تو روستاست همش فکر گوسفند ومرغاشه اینور اونور درگیر خورد وخوراکشون و....بچه هاشم همینن
مثلا من هر چی این آشپزخونه مرتب میکنم باز همونه یه آشپزی میکنم بهم میریزه نمیتونم دایم مرتب کنم خسته میشم
باید شروع کنی تا احساس لذت به بدنت برگرده.
اوایل بحث داشتیم ولی الان نه. اما آثار اون درک نشدن ها و اون انتظارات غیرمعقول هنوز از روح و روان من پاک نشده. اینکه همسرم درکی از زندگی با یه زن شاغل نداشت و تحت تاثیر حرفای و افسانه های اطرافیانش در مورد زنان شاغلی بود که با یه دست ده تا هندونه برمی داشتن!
