که یکی رو خیلی دوست داشته باشی و همسایتون باشه البته خونه دومش و نتونی بگی ولی اون یه زیز نگاه هایی و نشانه هایی بده واقعا خیلی درگریشم بده که نمی تونم حسم رو بگم اونوقت قدمتون باشع و تو جمع بشینی یهو مادرش دختری که دو سال ازم بزرگتره رو بگه بیا بگیر پسرم ولی پسرش نخواد و اون دختره همسایمون باشه تازه امشب دیدم یهو ت جمع یه دختر به مادر پسره زنگ زد گفت دور کردین بیاین ....... و مادر پسره با خنده به دختره جواب بده عکسمو میزارم اگه خداستین
چرا عکس نزارم دختره نمی دونم خاستگاری رفتن یا نه اما پسره گفت جلو جمع نه
بزار
انگار مامانم رفته بازار منو نبرده...انگار همه دوستام افتادن کلاس 1 من افتادم کلاس 2...انگار نقاشی 19 گرفتم...انگار همه رفتن اردو به جز من...انگار همه کلاسن من نمیتونم کلاسو پیدا کنم...حالم اینطوریه...