نوشته بود آیا کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی ؟نوشتم از جنگ ها بازگشته ام با زخم ها و موی سپید یادگرفته ام صبور باشم و به تماشا قانع...💔من همون دختری ام که واسه ی نفر جنگید اما وقتی بهش رسید بدبخت شد..دعام کنید شاید دعاهاتون زندگیمو تغییر داد..
عزیزم زود گذاشتم فقط تروخدا راستشو بگید من از فکر و خیال الکی راحت بشم
نوشته بود آیا کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی ؟نوشتم از جنگ ها بازگشته ام با زخم ها و موی سپید یادگرفته ام صبور باشم و به تماشا قانع...💔من همون دختری ام که واسه ی نفر جنگید اما وقتی بهش رسید بدبخت شد..دعام کنید شاید دعاهاتون زندگیمو تغییر داد..
به لحظه ای فکر می کنم🍁🍁🍁که بعد از هر بار اشک ریختن🍁🍁🍁صورتم را با دستان خودم پاک می کنم🍁🍁🍁خودم را مرتب می کنم 🍁🍁🍁و به زندگی ادامه می دهم🍁🍁🍁به گذرا بودن همان لحظه فکر می کنم 🍁🍁🍁و گذرا بودن مابقی اتفاقات زندگی 🍁🍁🍁و گذشتن عمری که از شما چه پنهان 🍁🍁🍁به فردایش هیچ اعتباری نیست🍁🍁🍁 و در همان لحظه نفسی می کشم🍁🍁🍁هر اتفاقی که نیاز به بخشش من دارد می بخشم 🍁🍁🍁و می گذارم در گذشته ام برای همیشه بماند🍁🍁🍁و ادامه لحظه های باقی را 🍁🍁🍁 نوش جان می کنم
براتون دعامیکنم بخدا فقط کمکم کنید از فکر و خیال در بیام
نوشته بود آیا کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی ؟نوشتم از جنگ ها بازگشته ام با زخم ها و موی سپید یادگرفته ام صبور باشم و به تماشا قانع...💔من همون دختری ام که واسه ی نفر جنگید اما وقتی بهش رسید بدبخت شد..دعام کنید شاید دعاهاتون زندگیمو تغییر داد..