خیلیییی خودخواهه
خیلی سنگ انداخت جلو پامون برای ازدواج فقط برای اینکه شوهرم تا ابد مجرد باشه که کنارش باشه
در عین حال اگه شوهرم بدترین مرض دنیاهم داشنه باشه پدرش فقط غصه اینو میخوره که پس کی بهم برسه
تو عروسیمون فقط نقش مهمون داشت
اصلا هیچ زمان ندیدم ذره ای دلسوز شوهرم باشه
فقط خودشو میبینه و بس
اینا فقط یک هزارم رفتاراشه
کلمه احمق به نظرم برازنده شوهرت نیست،بنویس عنوانتو،شوهر مهربان،شوهر مسئولیت پذیر.برو بوسم کن از دلش دربیار.به نظرم هر چی تو ساده بگیری،حساسیتش کمتر میشه.اینطوری هر دوتاتونم راحتتربد.زندگی هم به کامتون زهر نمیشه
بد بودن باباش فقط به چشمش نمیاد
بقیه آدما اگه فقط یبار بهش بد کنن میذارتشون برای همیشه کنار
از الان بهم میگه اگه بابام بمیره زندگیو جهنم میکنم
چیکار کنم بنظرت که یا خودم بی تفاوت بشم یا اونو درست کنم?
من اتفاقا یکم کینه ای هستم ولی در برابر پدر شوهرم تسلیمم میگم بنده خدا تنهاست کسی بهش سر نمیزنه تنها امیدش همسر منه چرا باید امید یک پیر مرد را نا امید کنم ،بالاخره خودمم پسر دارم و یک روز پیر میشم دوست دارم بچه هام تو اون ایام کنارم باشند و بهم توجه کنند
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
