من در واقعیت موهام برون هست امروز خواب دیدم تو سالن آمفیتئاتر یه مدرسه یه عده نشستن فیلم میبین فامیل های ما هم هستن من خیلی گرم سلام علیک کردم کنارهم اخر سالن وایستاده بودیم که از صندی اول یکی امد گفت موهاتو بپوشون گفتم چرا حجاب من به کسی چه ربطی داره مدیر مجموعه از جلو گفت میخوایم عکس بگیریم خیلی ناراحت شدم امدم داخل حیاط بعد اینکه همه رفتند رفتم با مدیر که ظاهراً شبیه همین خانم های کهمعلم یا معاون هستن بود نشسته بود نمیدونم چرا داستان زندگیموبهش تعریف کرد اونم داستان خودش ولی کوتاه یه اقای روبه روی من بود من گفتم از همه مرد ها متنفرم ناراحت شد ولی نارحتیشو نشون نداد و رفت من تو خواب از خانمه با این که ظاهراً ادم خوبی بود خیلی بدم میامد حس بدی داشتم دوست داشتم حرصمو سرش خالی کنم در واقعیت احساس تنفر به خانم های با حجاب ندارم