2777
2789
عنوان

توقع

| مشاهده متن کامل بحث + 392 بازدید | 84 پست
منم داغ دلم تازه شد سرت درد آوردم شرمنده

ن عزیزم دشمنت من از دیشب نخوابیدم از فکر و عصبانیت

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
چرا دیگه دقیقا دارم از همین میسوزم که مادر شوهرم قشنگ داره سواستفاده میکنه منم نمیتونم دخالتی کنم ول ...

مثلا چکار میکنی؟؟؟ من و شوهرم دوست بودیم باهم بخدا پول نداشت حلقه ازدواج بخره من خودم براش وام جور کردم یعنی اینقدر شوهرم صفر بود خودم کمک کردم خودم قید خرج های بیخودی را زدم ک بتونیم ب یک جا برسیم از این عصبی ام ک تو رورای سخت مون نبودن حالا میان پول قرض میگیرن 

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب ببین اونا هیچوقت توقع این چیزا ندارن ولی پول شده قرض کنن من از این عصبی ام ک همیشه هر وقت هرکار د ...

اره میفهمم چند وقته ازدواج کردی؟

تنها راهش اینه روزای تعطیل چند روز قبل برنامه بچینی برا گردشو تفریح 

یا وقتایی که شوهرت میره برا کمک قشنگ خودتم برو غذاتونو بخورید بعدش سریع برگردید

تا میتونی همراهی کن چون اگه زیادی روبرو بشی با شوهرت فک میکنه مثلا حسادت میکنی

خب ببین من نمیتونم تحمل کنم و میخوام کاری کنم ک نکنه نمیشه ک احترام نذارن ولی توقع احترام داشته باشن ...

کم برو من شوهرم نمیره الان یک هفتی دماغش عمل کرده اومده خونه مامان من روزا جای مامان خودش میاد به مامان من سر میزنه 

آنقدر محبت نمیکنن کم لطفی میکنم شوهرم خودش فراری

زندگی جای قشنگی نیست 
اونا از پسرشون توقع دارن  اگر از شما توقع داشتن شما انجام نده  پسرشون هم باید حق فرزندی ...

ببین شوهر من تو مجردیش هرکااار میکرده پول هاشو ازش میگرفتن اینو مطمئنم از دهن خود مادرشوهرم پزید یک بار،اونوقت وقتی اومد خواستگاری من یک هزار تومنی پول نداشت حتی برای خرید حلقه ازدواج من خودم براش وام جور کردم قید تمام مراسمات مثل عروسی و یلدایی و همه اینها را زدم چون میدونستم نداره و هیچکسسسس ی هزارتومنی کمکش نکرد،وقتی میخواستیم خونه بگیریم پول رهنش کم بود من خودم رفتم دوباره رو زدم براش وام گرفتم گذاشتیم روی پول خونه گرفتیم و دریغ از یک هزاری کمک بنظرت بس نیست هرچی حق داشته ادا نکرده؟؟؟؟اونا چی هیچ حقی ندارن ادا کنن؟؟ مگه فقط فرزنده ک باید در حق پدر مادر باشه؟؟؟؟ 

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
اره میفهمم چند وقته ازدواج کردی؟ تنها راهش اینه روزای تعطیل چند روز قبل برنامه بچینی برا گردشو تفری ...

دوساله.کلا شوهرم اهل تفریح نیست ما هیچ جا نمیریم فقط جمعه ها میشینبم فیلم میبینیم و تو خونه جوجه ای چیزی درست کنیم.ببین من کلا اخلاقم اینه ک بدون دعوت نمیتونم جایی برم اینا هم زنگ میزنن بیا فلان کارو بکن خب خر ک نیستن زنش تو خونه تنهاس میتونن بگن زنتم بردار بیا اینجا ی ناهاری دورهم میخوریم

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
کم برو من شوهرم نمیره الان یک هفتی دماغش عمل کرده اومده خونه مامان من روزا جای مامان خودش میاد به ما ...

اخه متاسفانه شوهر من انگار سحر و جادو کردن ی جور عجیبی وابستس بهشون من کم میرم ولی خودش هررر روز اونجاست

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
ببین شوهر من تو مجردیش هرکااار میکرده پول هاشو ازش میگرفتن اینو مطمئنم از دهن خود مادرشوهرم پزید یک ...

ببین عزیزم 

شوهر من یه ماشین داشت زیر پاش که به اسم باباش بود 

و توی مغازه ای کار میکرد که به اسم مامانش بود 

حتی پول پیش خونمون رو پدر شوهرم داد 

حالا تو شاید بگی حداقل اینا رو خانواده اش بهش دادن 


ولی میدونی مادرشوهرم پشت سر شوهرم چی میگفت ؟

به همه دوست هاشو و فامیل میگفت پسرم هیییچی از خودش نداره و من هروقت بخوام میتونم همه رو ازش بگیرم 


من اینو دهن به دهن فهمیدم 

و از اون موقع کمر همتو بستم که شوهرمو مستقل کنم 

ماشین رو فروختیم 

شوهرمم کمکش کردم یه شغل دولتی پیدا کرد 

الان هم داریم یه ماشین میخریم به اسم خودمون 

هم تلاش میکنیم خونه بخریم 

هم کارش مستقل شد 


الان دیگه مادرشوهرم نمیتونه بگه اگه من ازش چیزاشو بگیرم بدبخت میشه 


برو خوشحال باش شوهرت زیر منت نیست

کاش اینقدر خود تحقیر نباشیم❤️🇮🇷💪. توی بحث ها هرجا دیدی جوابتو ندادم بدون به یاد مَثَل «نرود میخ آهنین در سنگ» افتادم و دیگه خودمو خودتو اذیت نمیکنم.  🫒🇵🇸🕊️ فکر کن بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ رو انجام بدی، بحرین آرارات و دشت نا امید رو واگذار کنی، پزشک رو از بنگلادش و پاکستان وارد کنی، نصف مردمت آب و برق نداشته باشن، کشاورزی و صنعتت ول باشه، نصف مردمت بیسواد باشن، نصف مردمت سوتغذیه داشته باشن، کل مردمت جرئت حرف زدن نداشته باشن، بعد نوابغي بعد ۴۶ سال پیداشون بشه و بگن مردم از شکم سیری انقلاب کردن🤦🏻‍♀️😂😂😂

دوساله.کلا شوهرم اهل تفریح نیست ما هیچ جا نمیریم فقط جمعه ها میشینبم فیلم میبینیم و تو خونه جوجه ای ...

بی عقلیشون همینه دیگه روز تعطیل زن و شوهرو از هم جدا میکنن یه بار گلایه کن بگو به شوهرم میگید بیاد منم دعوت کنید حوصلم سرمیره 

مثلا چکار میکنی؟؟؟ من و شوهرم دوست بودیم باهم بخدا پول نداشت حلقه ازدواج بخره من خودم براش وام جور ک ...

وقتی میفهمم مادرشوهرم میخاد ازشوهرم چیزی بکنه خب من زیزیرکی شوهرمو پر میکنم باید حواست باشه که شوهرت نفهمه که دار ی توگوشش میخونی نباید متوجه شه باید اروم وخونسرد باشی واشتباهای مادر وپدرشوهرتو بهش یاداور شی واینکار باید کاملا اروم بهش بگی که نفهمه به قصد ایکارومیکنی باید یه دفه ای یاد اوری کنی

ببین عزیزم  شوهر من یه ماشین داشت زیر پاش که به اسم باباش بود  و توی مغازه ای کار میکرد ...

ببین همه اینها ک میگی درست من ک عمرا اینا در این حد کمک کنند من حرفم چیز دیگس ببین اینقدر توقع دارن ک شوهرم بره فلان کارو بکنه از وقت و تعطیلاتش خیلی وقتها بجای اینکه با من باشه زده و رفته کمک شون من حرفم اینه نباید ی بار ی حرکت کنن دلم خوش بشه نمیگم طلا بدن ماشین بدن خونه بدن اما مثلا تولدم میشه مادرشوهرم ی کیک بخره بگیره دستش بیاد ک منم دلم اروم بگیره حداقل

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
بی عقلیشون همینه دیگه روز تعطیل زن و شوهرو از هم جدا میکنن یه بار گلایه کن بگو به شوهرم میگید بیاد م ...

ببین اینقدر زبووون داره ک حرفی بزنی ی کاری میکنه با زبون ریختن بگی غلط کردم.من ی بار گفتم بهشون میگه مگه اینجا خونه غریبس ک توقع دعوت داری پاشو بیا خودت

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
ببین همه اینها ک میگی درست من ک عمرا اینا در این حد کمک کنند من حرفم چیز دیگس ببین اینقدر توقع دارن ...

اووووو واقعا توقعاتت از قوم یزید زیاده 😂😂😂 

تو فقط باید ریز ریز روی شوهرت کار کنی که کمتر بره کمکشون 

همین

کاش اینقدر خود تحقیر نباشیم❤️🇮🇷💪. توی بحث ها هرجا دیدی جوابتو ندادم بدون به یاد مَثَل «نرود میخ آهنین در سنگ» افتادم و دیگه خودمو خودتو اذیت نمیکنم.  🫒🇵🇸🕊️ فکر کن بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ رو انجام بدی، بحرین آرارات و دشت نا امید رو واگذار کنی، پزشک رو از بنگلادش و پاکستان وارد کنی، نصف مردمت آب و برق نداشته باشن، کشاورزی و صنعتت ول باشه، نصف مردمت بیسواد باشن، نصف مردمت سوتغذیه داشته باشن، کل مردمت جرئت حرف زدن نداشته باشن، بعد نوابغي بعد ۴۶ سال پیداشون بشه و بگن مردم از شکم سیری انقلاب کردن🤦🏻‍♀️😂😂😂

وقتی میفهمم مادرشوهرم میخاد ازشوهرم چیزی بکنه خب من زیزیرکی شوهرمو پر میکنم باید حواست باشه که شوهرت ...

خب گلم من وقتی میفهمم ک کار را کرده تموم شده رفته

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
اووووو واقعا توقعاتت از قوم یزید زیاده 😂😂😂  تو فقط باید ریز ریز روی شوهرت کار کنی که کمتر ب ...

ببین اگه ب سنگ بگی سنگ محترم ب این دبیل ب این دبیل اینکارو نکن اشتباهه زبون باز میکنه میگه حق با توعه ببخشید شوهر من میگه باشه و یواشکی میره کارشو میکنه بعدا از دهنشون میپزه میفهمم

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792