2777
2789
عنوان

توقع

| مشاهده متن کامل بحث + 388 بازدید | 84 پست
ببین شوهرم همه چیو خودش برام خریده همیشه حتی کادو عقد خودش خرید و از طرف خانوادش دادن سر عقد،ولی اون ...

ببین همین که شوهرت برات خریده خیلی خوبه و کافیه 

اینکه اونا از شوهرت هم کمک میخوان فعلا به شما مربوط نمیشه تا بعد از عروسی 

الان پول شوهرت واسه خودشه و شما نمیتونی چیزی بگی 

بعد از عروسی هم 

اگر برای شما چیزی کم نذاشت و کمک به پدر و مادرش کرد باز هم نمیتونی چیزی بگی 

ولی اگر از زندگیتون زد تا به اونا زیادی کمک کنه اونوقت حق ناراحتی و اعتراضداری

کاش اینقدر خود تحقیر نباشیم❤️🇮🇷💪. توی بحث ها هرجا دیدی جوابتو ندادم بدون به یاد مَثَل «نرود میخ آهنین در سنگ» افتادم و دیگه خودمو خودتو اذیت نمیکنم.  🫒🇵🇸🕊️ فکر کن بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ رو انجام بدی، بحرین آرارات و دشت نا امید رو واگذار کنی، پزشک رو از بنگلادش و پاکستان وارد کنی، نصف مردمت آب و برق نداشته باشن، کشاورزی و صنعتت ول باشه، نصف مردمت بیسواد باشن، نصف مردمت سوتغذیه داشته باشن، کل مردمت جرئت حرف زدن نداشته باشن، بعد نوابغي بعد ۴۶ سال پیداشون بشه و بگن مردم از شکم سیری انقلاب کردن🤦🏻‍♀️😂😂😂

به نظر من ریشه رفتار ادما مهمه ‌. علتش چیه به نظرت ؟ 

خساست پول ب جونش بسته برای خودش خیلیی خرج میکنه اما برای بچهاش نه دلش نمیاد وقتی هم بحثش میشه سریع میگه ندارم ندارم و هوچی بازی در میاره

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

واسه من که هیچی حالا جالبیش اینجاس که هم زایمانم وهم تولدم باجاری تو یه ماه واسه اون میگیره واسه من ...

خب اونوقت اگر شوهرت براشون کاری بکنه ناراحت نمیشی؟؟؟

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
دقیقاااا منم و الان اگه شوهرت بهشون کمک کنه عصبی نمیشی؟

قبلنا خیلی کمک میکرد مثلا دوره نامزدی ی ساعت میخواستیم بریم تفریح کلی لیست درست میکرد از شامپو گرفته تا گوشت و روغنو ..... که باید شوهرم بخره یواش یواش باهاش صحبت کردم که بدونه من بخاطر آیندمون میگم کمتر خرج کنه مثلا خودم تو تخفیفات فروشگاها چندتا دونه وسیله میگرفتم میگفتم این دفعه اینارو ببریم یا از بازار میوه میخریدیم اونی که به قیمت بود رو چند کیلو اضافه تر میگفتم بگیره که آخر هفته میریم خونه پدرومادرش دست خالی نریم الان دیگه خودش یاد گرفته هم کمتر خرید میکنه هم اینکه بعضی وقتا پشت گوش میندازه

خساست پول ب جونش بسته برای خودش خیلیی خرج میکنه اما برای بچهاش نه دلش نمیاد وقتی هم بحثش میشه سریع م ...

خوب پس ماجرا تمومه این ادم درست بشو نیست ت .تو می مونی و همسرت می تونی بسازی با این شرایط و مدام به همسرت سرکوفت نزنی ؟

اگر دوست داشتید لطفا برای شادی روح مامانم یک صلوات بفرستید 💚
ببین همین که شوهرت برات خریده خیلی خوبه و کافیه  اینکه اونا از شوهرت هم کمک میخوان فعلا به شما ...

ببین من عقد نیستم عروسی کردم،واقعا جای من بودی هم نظرت این بود؟؟؟؟ یا دادی شعار میدی؟؟؟ کلا فقط کمک مالی نه همه کمکی ی جورایی شوهرت آچار فرانسه باشه مثلا از روز جمعه ای ک باید کنار تو باشه بزنه و بره مثلا فلان چیزی ک خونه پدرش خراب شده درست کنه

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
ببین من عقد نیستم عروسی کردم،واقعا جای من بودی هم نظرت این بود؟؟؟؟ یا دادی شعار میدی؟؟؟ کلا فقط کمک ...

خب شوهر من دقیقا همینه 

ما کلا از کل ماه شاید یه جمعه یا دوتا جمعه پیش هم باشیم 

اونم پدر شوهرم زنگ میزنه به شوعرم میگه صبحانه بیا پیشم 

شوهرمم میره 

ولی حقیقتش انچنان ناراحت نمیشم 

از شوهرم توقع دارم که برای من وقت کم نذاره 

اونم ظهر دیگه میاد خونه و تا شب پیش همیم 

ولی همون صبح ها هم ازشون نمیگیرم 

به هرحال اونا هم پدر و مادرشن 

حق دارن کمک بچه شون رو بخوان 


تازه خانواده شوهر من در حقم خیلی خیلی خیلی ظلم کردن و تا سالها میخواستن کاری کنن که من و شوهرم از هم طلاق بگیریم 


کاش اینقدر خود تحقیر نباشیم❤️🇮🇷💪. توی بحث ها هرجا دیدی جوابتو ندادم بدون به یاد مَثَل «نرود میخ آهنین در سنگ» افتادم و دیگه خودمو خودتو اذیت نمیکنم.  🫒🇵🇸🕊️ فکر کن بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ رو انجام بدی، بحرین آرارات و دشت نا امید رو واگذار کنی، پزشک رو از بنگلادش و پاکستان وارد کنی، نصف مردمت آب و برق نداشته باشن، کشاورزی و صنعتت ول باشه، نصف مردمت بیسواد باشن، نصف مردمت سوتغذیه داشته باشن، کل مردمت جرئت حرف زدن نداشته باشن، بعد نوابغي بعد ۴۶ سال پیداشون بشه و بگن مردم از شکم سیری انقلاب کردن🤦🏻‍♀️😂😂😂

خب حالا فرض کن هیچ کدوم اینا نبوده کادو سر عقد شوهر خودم خریده زیر لفظی خودش خریده کادو عروسی در کار ...

چی بگم دارن نکردن خیلی کارشون زشت 

ایناام برا برادر شوهرم دارن برا ما نه 

مثلا هروقت جاریم می‌ره اونجا سفره میندازن از کجا تا کجا اما من میرم ی وقتا آنقدر غذا بد نمیتونم بخورم 

مثلا نخود پلو واس من میزاره 

دیگه کمترین غذا واس اون تهچین 

ولی بخدا من تا حالا اینارو حتی به شوهرم نگفتم 

چون این خودش باهاشون همش درگیر ولی پدر مادرشن نمیشه کاری کرد

من 10سال دارم همه جور با شوهرم کنار میام ما لنگ 5 تومن بودیم 50تومن دادن برادر شوهرم ماشین عوض کرد اما دریغ از ی هزاری کمک کنم

الان برادر شوهرم زنش طلاق داده با ی زن دوست بود زنه ام طلاق گرفته اومده باهم عقد کردن

مادر شوهرم تو جمع برگشت بهم گفت این عروسم خوب نیست به درد نمیخوره اون خوبه 😐

بهش گفتم بد گفت نه من همچین حرفی نزدم

زندگی جای قشنگی نیست 
قبلنا خیلی کمک میکرد مثلا دوره نامزدی ی ساعت میخواستیم بریم تفریح کلی لیست درست میکرد از شامپو گرفته ...

خب ببین اونا هیچوقت توقع این چیزا ندارن ولی پول شده قرض کنن من از این عصبی ام ک همیشه هر وقت هرکار دارن باید شوهر من بره شده خیلی وقتها جمعه ها ک روز تعطیلشه زنگ بزنن بیا فلان چیزو درست کن یا مثلا برو برای ما فلان چیزو بخر ولی هیجوقت نشده ی هدیه بدن مثلا ک بگم خب عیب نداره دلم خوش بشه نمیدونم منظورمو میگیری یا ن 

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
خب اونوقت اگر شوهرت براشون کاری بکنه ناراحت نمیشی؟؟؟

چرا دیگه دقیقا دارم از همین میسوزم که مادر شوهرم قشنگ داره سواستفاده میکنه منم نمیتونم دخالتی کنم ولی تازگیا یاد گرفتم که زیرزیرکی جلو شوهرمو بگیرم که خودش نفهمه فکر کنه که خودش اینکارو کرده

خوب پس ماجرا تمومه این ادم درست بشو نیست ت .تو می مونی و همسرت می تونی بسازی با این شرایط و مدام به ...

ن نمیتونم کنار بیام میخوام ی کاری کنم نکنه اونا ب چشم وظیفه میبینن هرکاریو از سمت شوهر من ولی از سمت خودشون هیچوقت خبری نیست و نبوده

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
خب شوهر من دقیقا همینه  ما کلا از کل ماه شاید یه جمعه یا دوتا جمعه پیش هم باشیم  اونم پد ...

ولی من نمیتونم تحمل کنم این چیزها را چون فقط فرزند نباید حق پدر و مادر را ادا کنه اونها هم باید حق فرزند را ادا کنن.چطور میشه این همه توقع دارن ولی من نباید ب عنوان ی دونه عروسشون ازشون توقع هیچ چیز داشته باشم؟؟؟؟

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
ولی من نمیتونم تحمل کنم این چیزها را چون فقط فرزند نباید حق پدر و مادر را ادا کنه اونها هم باید حق ف ...

اونا از پسرشون توقع دارن 

اگر از شما توقع داشتن شما انجام نده 

پسرشون هم باید حق فرزندی رو ادا کنه 

ولی شما حقی به گردنشون نداری و حقی به گردن خودت از اونا نیست 

کاش اینقدر خود تحقیر نباشیم❤️🇮🇷💪. توی بحث ها هرجا دیدی جوابتو ندادم بدون به یاد مَثَل «نرود میخ آهنین در سنگ» افتادم و دیگه خودمو خودتو اذیت نمیکنم.  🫒🇵🇸🕊️ فکر کن بزرگ‌ترین اختلاس تاریخ رو انجام بدی، بحرین آرارات و دشت نا امید رو واگذار کنی، پزشک رو از بنگلادش و پاکستان وارد کنی، نصف مردمت آب و برق نداشته باشن، کشاورزی و صنعتت ول باشه، نصف مردمت بیسواد باشن، نصف مردمت سوتغذیه داشته باشن، کل مردمت جرئت حرف زدن نداشته باشن، بعد نوابغي بعد ۴۶ سال پیداشون بشه و بگن مردم از شکم سیری انقلاب کردن🤦🏻‍♀️😂😂😂

چی بگم دارن نکردن خیلی کارشون زشت  ایناام برا برادر شوهرم دارن برا ما نه  مثلا هروقت جار ...

خب ببین من نمیتونم تحمل کنم و میخوام کاری کنم ک نکنه نمیشه ک احترام نذارن ولی توقع احترام داشته باشن دقزقا منم همینه مادرشوهرم برای دامادش همیشه سفره رنگی میندازه اما خیلی وقتها سده جلو من املت بذاره و بخنده بگه غریبه ک نیستی!!!!!چرا غریبم خیلیی هم غدیبه ام

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   آرزو_1388  |  2 ساعت پیش
توسط   honye_ella  |  14 ساعت پیش
توسط   vittozahra  |  14 ساعت پیش