من هیچ وقت این نبودم
وقتی به گذشتم نگاه میکنم دلم برا خودم میسوزه
من یه دختر مهربون و احساساتی بودم
وقتی وارد جمعی یا کلاسی میشدم ادمی بودم که بلااستثنا با همه دوست بودم
وقتی پول میومد دستم برا خانوادم خرید میکردم نه برا خودم . همیشه دنبال خوشحال کردن این و اون بودم
اما هیچ کس نفهمید هیچ کس حتی یه ذره شو
انقد خانوادم زدن تو سرم و جلو همه خرابم کردن که دیگه هیچی ازم نموند
همیشه از بچگیم کمبود محبت داشتم
همیشه دوست داشتم تو مدرسه نور چشمی معلما باشم بهم توجه کنن
تو سن نوجوانی هیچ کس منو نفهمید پدر مادرم یه بار نشد به جای داد و بیداد باهام حرف بزنن بگن چته
دو سال تو سن نوجوانی بدترین روزای زندگیمو گذروندم
خیلی حرفا شنیدم که حقم نبود خیلی به ناحق کتک خوردم شخصیتم خورد شد
به جای اینکه بحران نوجوونی بچه شونو بفهمن فقططط یه بار بهم محبت کنن باهام حرف بزنن
خاله و عمه و مدیر مدرسه .... ریختن رو سرم ابرومو پیش همه بردن
یه بار نشد جلو مردم سرم داد نزن
اون روزا خیلی تموم شده ولی من وقتی به خودم نگاه میگنم تو وجودم خلا پر شده
دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه هیچی
شدم یه ادم بی احساس دیگه دارم از سنگ میشم
من ادمی بودم که با تموم دلی که خانوادم شکستن مادری که هیچ وقت مادری نکرد برام هیچ وقت پشتمو نگرفت همیشه خوردم کرده بازم تو مناسبتا براشون در حد توان خودم سنگ تموم میذاشتم اما امسال پا روی قلبم گذاشتم روز مادر و پدر با یه تبریک تمومش کردم در حالی که تو خونمون کسی که همیشه بیشترین اهمیتو میداد من بودم
توروخدا بچه هاتونو نابود نکنین
توروخداااا
خانوادم منو همیشه برا مدل موهام صدام رفتارام مسخره کردن
شدم ادمی که اعتماد بنفس هیچی رو ندارم
توروخدا بچه هاتونو نکشین نابودشون نکنین