خواهش میکنم جبهه نگیرید دسته خودم نیس از اولم اینجوری نبودم ولی تو این دوساله این حسم سروکلش پیدا شده طوریکه چندشم میشه حتی پاشم یه لیوان دستش بدم
مامانم حین زایمان من مث اینکه دکتر نرفته و دیده سختش نیس پیشه یه دکتر زنان تو مطب زایمان طبیعی میکنه و یه قسمت بدنم آسیب دیده و الان بشدت تو ذوق میزنه همیشه بغض میکنم واقعا چرا براش مهم نبود که درمانم کنه با اینکه اون زمانا وضعش خوب بوده .یا بین منو خواهرم خیلی فرق میزاره و علنا همه تو فامیل میدونن اینو .منو تو سن کم شوهرداد به یه آدم بیکار آسوپاس آخرشم گفت همینم از سرت زیادیه مگه من چمه!! حس میکنم خیلی بی کسم کسیو ندارم بهش پناه ببرم بعد طلاقمم همش سر اینکه من تو خونشم طعنه میزنه غروری برام نمونده جلو روی من قربون صدقه خواهر وبرادرم میره دسته خودم نیس ناراحت میشم نه که از اونا بدم میاد ولی دوستدارن منم دوست داشته باشن دعا کنید زودتر بمیرم از این دنیا و آدماش خسته شدم