من دختریم ک با مامانم خیلی راحتم و بهترین رفیقم خودشه از بچگی خیلی بهش وابستم تا الان ک ۲۱ سالمه با کوچیکترین ناراحتیش یا درد کشیدنش اذیت میشم ک طاقت ناراحتیش ندارم الان از وقتی حالِ روحیم خوب نیس همش فکرای از دست دادن مامان بابام و دوریشون میاد تو ذهنم همیشه هم ب خدا میگم ک عمر طولانی و با عزت ب خانوادم بده کاش این افکار نمیومد سراغم واقعا اذیت میشم و حتی میشینم گریه میکنم یجورایی چون عزیز از دست دادم انگار فوبیا گرفتم دیگه
دوس دارم ی دخترِ دل گنده ای باشم ک هیچی ناراحتم نکنه شده شمام اینجوری باشین؟؟؟