اصلا نمی‌فهمم دارم چیکار میکنم میترسم ... من با یکی یه ماهه باهم دوست شدیم باهم رفتیم بیرون بعد از یه هفته گفت قصدش ازدواجه و مامان و خواهرش اینارو خبر کرد و منم مامانم و خواهرم می‌دونن و بهم حلقه داد و قرار شده مامانش اینا اسفند ماه بیان خونمون برای حرف .. طرف شغلش مربیگریه توی آموزشگاه کار می‌کنه مربی آرایشگری مردونس توی آموزشگاه ، یه مغازه ی اجاره هم داره ... من اولش اوکی بودم باهاش چون خیلی باهام خوب رفتار میکرد هنوزم می‌کنه ولی من جدیدا توی دلم خالی شده ... یه سری چیزا هست که اذیتم می‌کنه .. طرف دبیرستان گرافیک خوند کنکور هم داده بود قبولم شده بود اما دانشگاه نرفت بخاطر کار و اینا و الان دیپلم داره .. من اصلا مدرک گرا نیستم و برامم مهم نیست طرف مدرکش چیه برام فقط مهمه طرف یه چیزایی بلد باشه در حد معمولی سواد داشته باشه .. امروز داشتیم باهم دیگه چت میکردیم توی چت میخواست به انگلیسی بگه دوسم داری؟ کلا یه چیز دیگه ای نوشت که من اصلا خنده و شوک قاطی شده بودم ... کلا دوست دارم طرف یه چیزایی حالیش باشه ولی این فکر کنم اصلا از لحاظ سوادی نمیشه روش حساب کرد ... یه لحظه ترسیدم گفتم حالا من تنها باشم عیبی نداره خودمونیم ولی بعداً یه وقت تو جمع توی صحبت عادی یه چیز اشتباه بگه من چیکار کنم ...
اصلا نمیدونم این آدم درستیه برام درست نیست چطوریه ... من هفته ی پیش یه خواستگار داشتم مهندس معمار بود حقوقش و پرسیدیم حقوقش کمتر از کسی که الان باهاش هستم بود منم چون کلا با طرف هستم و اینا ردش کردم ولی الان همش تو دلم خالیه و از اون روز حال من بد شد بابت اینکه نکنه اون طرف برای من آدم مناسب تری بود و من ردش کردم اصن ظهر نشسته بودم با خدا فقط زار زار گریه میکردم موندم اصلن چی درسته چی غلط
