مهمونی مادر شوهر و حرکت جاریم

مادرشوهرمن به خرج پسراش فامیلاشو دعوت میکنه پدرشوهرمم زندست و ثروتمنده .دخترش ۴۰سالشه اونم میاره منم اوایل خیلی کارمیکردم ته ش هی میگفت اگ دخترم نبود نمیتونستم این مهمونارو راه بندازم .

منم دیگ هروقت مهمونی میده میرم تو اتاق خودمو سرگرم میکنم .

البته فقط عیدا ماام ک ۱۰روز خونه پدرمو پدرشوهرم هستیم از سراجبار خونمون یه شهر دیگس ۸ساعت راهه .وگرنه اصلا نمیرفتم 

کسی که نمیتونه و توانایی نداره نباید مهمونم دعوت کنه جاریت عروس اون خانوادس نه کنیزشون. مادرشوهر منم کاراشو میندازه گردن بقیه با این که جوونه. مثلا مهمونیا غذارو میندازه گردن بقیه همینطور پذیرایی و جمع و جور کردن و ظرفا و..‌. من متعادل کمک میکنم تو پذیرایی و ظرف شستن کمک میکنم

اون وظیفه ای نداره توام وظیفه ای نداری تو لطف کردی اون نخاسته احتمالا لطف کنه چی باید بگی بهش مادر شوهرت ۷۰ سالشه نباید مهمونی ب این پر جمعیتی بده از کسی ام توقع نداشته باشه 

ببین این‌که شما کمک کردین، خیلی خوبه و بزرگواری و محبتتون رو می‌رسونه. اما وظیفه‌تون که نبوده. لطف‌ کردین. 

جاری هم اهمالی در انجام وظیفه نداشته، دلش نخواسته لطفی بکنه. 

من خودم کمک رو می‌پسندم. به نظرم اعضای خونواده باید موقع نیاز، تو خوشی و ناخوشی، کمک حال هم باشن. ولی واقعا همچین وظیفه‌ای ندارن. 

هیچکی وظیفه مداره مهمونی یکی دیگرو را بندازه 

دستت درد نکنه خدا خیرشو به خودتو و خانوادت برسونه

هيچي نميشه گفت كه  چرانيومدي مادر شوهر من مراسم زياد ميگرفت من دم دم ميرفتم اما پذيرايي اينا را ميكردم كارگرم داشت  با اين حال كمك ميكردم جاري اصلا نميومد هيچ كس به رو خودش نميورد چرا نيومده 

من بودم به جاریت میگفتم آفرین کع برای جسم و روح و جایگاهت ارزش قائل شدی و به بدنت رحم کردی

برخلاف من

اون وظیفه نداشته کمک کنه

من مهمون داشته باشم از  بيست روز قبل نه خواب دارم نه اسايش تا مهمونيم تموم بشه بره سه روز كه چيزي نيست