من بعد عقدم وقتی یه روز رفتم خونشون. فقط ۴۵ دقیقه بعد حضور من ،
مادرشوهرم : از این به بعد لباسهای شوهرتو باید تو بشوری !
من: خب بندازشون تو لباسشویی .
مادرشوهر: بعضیارو باید با دست شست.مثل لباس کار و .. اونارو با دست بشور
من : نیومدم اینجا لباس بشوم. پسرت به زور اوردتم نمیخواستم بیام.میخوای برم اصلا ناراحتی
مادرشوهر: اره بروو پسرم اومد بگو برت گر دونه خونه بابات . اینجا نمون
بعد که شوهرمم اومد گفتم جریانو . بعد رفت ب مامانش گفت. اونم گفت من که چیزی نگفتم دروغ گفته!
بعد منم از حرصش موندم. کتابامو در اوردم بخونم .دوباره مادرش اومد منفجر شد . اینجا خونه بابات نیست کتاباتو اوردی بخونی اینجا باید کار کنی . منم گفتم ناراحتی به پسرت بگو منو برمگردونه اونم ترکید. نتونست تحمل کنه همون روز شوهرم برم گردوند شهرمون . یعنی نیم روز هم کلا نتونست تحملم کنه 😆
بعدشم پدرشوهرم زنگ زد گفت زنم عقده ایه .قدیم لباسشویی نبود با دست میشست عقده ای شده . تو با این زن راه بیا .ب دل نگیر بدبخت عقده شده براش ۰😅