شوهرم توی ده تا حرفش نه تاش در مورد رابطه هست هم میگ چیکارکنم چججورباشبم ولی من خوشم نمیاد خوشم نمیاد همش برم بغلش من دوتا بچه دارم نگاه میکنن زشته ولی شوهرم میگ باید همش بغلم باشی ومن بهت دست بزنم
عزیزم بغل و بوس موردی نیس اتفاقا بچه میبینه و عادتش میشه اگه یه جا دید چشماش ازتعجب بازنمیشه ...توی هرکاری تعادل خوبه...به دل شوهرت بیشتربرس ،خواه ناخواه بچهات این موضوع را میفهمن و میدونن .....فقط علنی کاری نکنید و ب جاهای حساس دست نزنید ...
سالها دویدم ولی به مقصد نرسیدم ..... برای همه منتظرها و من دعاکنید ....
کاربابوس بغل ندارم همش دیتش تو لباسمه دست میزنه فشار میده بابا دردمیکنه میگم نکن دردم میاد بدش میاد
ن دیگه این جور کارا جلوی بچه باعث بیدار شدن بچه میشه.. اینجور کارا محبت نیست دیگه زناشوییه و حریم باید داشته باشه. الانم که اصلا جامعه وضعیت خوبی نداره.
وقتی که به دنبال آب راه می روی، وقتی که دنبال رویاها می روی، به ابر و باد به عنوان یک دوست فکر کن و قلبت را آرام کن...
وقتی با دو پای خود می توانی راه بروی
جایی نیست که نتوانی به آن برسی...
اگر بچه ها توفکرتن. حله انحرافی توشون پیش نمیاد برس به شوهرت
لطفا به نیت حاجتم صلوات یا حمد میفرستید.ممنونم زیبا ها♥️زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒
خیلی خوبه که شوهرت گرمه. پس چرا شوهر من از همون اول اهل رابطه نبود... انگار جای من و اون عوض شده😕
وقتی که به دنبال آب راه می روی، وقتی که دنبال رویاها می روی، به ابر و باد به عنوان یک دوست فکر کن و قلبت را آرام کن...
وقتی با دو پای خود می توانی راه بروی
جایی نیست که نتوانی به آن برسی...