یه سوال داشتم اینکه من مدام حس میکنم یه چیز دیگه هم تو خونمونه تازه یه ساله که بچم به دنیا آمده اون روز که از بیمارستان مرخص شدیم برگشتیم خونه برای مراقبت بیشتر خونه مادر شوهرم به اندازه 2۰تا۳۰ روز بردنم اونجا همون شب اول که رفتم دیدم یه نفر دیگه رو هم آوردن میگن این همسایه مونه اومده بود سر بزنه به ما,. که همسایمون نازابود به محض اینکه تو خونه نشستم صدای گریه بچه کوچک میومد پرسیدم بچه کیه گریه می‌کنه خواهرشوهرم اومده میگه چیزی نیس گربه داره این صدا و میده شاید باور نکنید ولی گریه گربه شبیه گریه بچه بود منم چیزی نگفتم هماناشدوبه ده روز نکشید من سر هیچی مریض شدم شبی که خیلی حالم بد بود تشنج کردم خواهر شوهر م هم پیشم خواب بوده وقتی دیده تشنج کردم رفته همه روخبر کرده میگف وقتی تشنج کردی یه گوشه خونه کلا بو گوشت فاسد میداد انگار یه چیزی رفته بود تو بدنت صبح دوباره بیهوش شدم بردنم بیمارستان ورفتم کما بعد گذشت یکسال هنوز فک میکنم یه چیزی باهامه به نظرتون خیالاتی شدم؟
چ عجیب شاید برات دعا خوندن
نه جن بوده بوی گوشت فاسد جنه
ایت الکرسی جواب میده بالاسرت باشه قران بخون حرم برو از خدا بخواه کمکت کنه
عضویتت رو هم تبریک میگم ✌🏻
قران زیاد گوش کن تو خونه قران صوتی بزار بخونه سوره جن و الرحمن واقعه اینارو گوش کن
بدنت عفونت نکرده بود؟ شاید بوی عفونت بدنت بوده که تب و تشنج کردی
حرزامام جواد بگیرید
مامانم میگه زنی ک باردار نمیشه یا مثلا چند ساله منتظر بچست نباید بره ی زنی ک تازه زایمان کرده رو ببینه چون چشمش تو بچه و ... است و ممکنه سنگینی و چله اش بیفته رو زن تازه زایمان کرده و همیشه ی حس بد یا کلا وایب بدی تو زنه یا بچش بمونه
لاحول ولاقوه الا بالله زیاد بگو ، نماز حتما سروقت باشه ، درست میشه
توی اون حال چه خواهر شوهرت حس بویاییش خوب کار کرده که فهمیده فقط یه گوشه از خونه بو میاد 😁 یعنی رفته گوشه گوشه ی خونه رو بو کشیده فهمیده هیچ جا بو نمیاد فقط اون گوشه بو میاد 😁🙃
پیش ی دعا نویس برو
چرا حس میکنم سرکاریه😂
نمیدونم والا میگه بعدش که تشنج تو خوب شد چی بگم دوباره خوابیدن منم بیدار نکردن یا ببرن بیمارستان میگه احساس میکردم یه عالمه چیزای کوچولو دوروبرت بود میگف اینقدر ترسیدم که تکون نمی‌خوردم که شانسش😅اذان صبح رو شنیده باباش بیدار شده نماز بخونه همه بیدارشدن
