2777
2789

رفتم شهرستان میخواستم شب نمازخونه راه آهن بخوابم ک دیدم بسته س 

با سرباز حرف زم ک راهنمایی کنه با می حرف بزنم ک گفت اونا اهمیتی نمیدن و مجبوری تا صب رو صندلی بشینی. تو نگاه اول پشت ماسک چشمای خیلیی زبا و گیرایی دشات عسلی بود رنگ چشم محبوب من. رفتم دورامو زدم ک ببینم جایی واسه خاب گیر میاد ک دوباره دیدمش چون گشت میزد دور سال راه آهن. 

ازش پرسیدم شما تا کی اینجا هستی. گفت نگران نباش تا صب هستم همگی هواتو داریم. رفتم ی جا نشستم و دوبار آوند بهم سرزد و فهمیدم شیفش ازهفت شب تا هفت صبحه. خیلیی حرف نمیزد و اصلا سوال نمیکرد ازم. تا صب چشمش بهم بود و حواسش پیشم. صب موقع رفتن از پشتت شیشه دست تکون دادمو اونم همین طور... داشتم میرفتم نیم نگاهی انداختم دیدم اومده پشت شیشه قدی وایساده داره نگام میندازه. دلم قنج رفته و بی نهاااایت ازش خوشم اومد. از اینکه تا صب هوامو داشت و پسر خوب و بامعرفیتی بود. 

فقط و فقط فکرم دیدن دوباره ش بود صب تا شب بهش فکر میکردم و باخودم میگفتم هم اون عاشقم شده هم من. 

هستین بقیه ش سریع بزارم؟؟ 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

سه روز بعدش دوباره همون شهر کاری واسم پیش اومد و میتونستم برا ظهر بلیط بگیرم و راحت برم انجام بدم ولی چون پسره بهم گفته بود تا هفت صبح بیشتر نیس. ساعت دو شب خودمو رسوندم راه آهن و منتظر بلیطم جوری بود ک ساعت 7 و بیست دقیقه می‌رسیدم. ینی بیست دقیقه دیرتر

ب خاطر دیدنش بلیطمو عوض کردم و 88 تومن پول قطار چهارتخاع دادم و ساعت پنج رسیدم. تپش قلب گرفته بودم دلم واسه چشمای عسلیش ی ذره شده بود. چهل دقیقه کامل تو راه آهن چرخیدم و پیداش نکردم. ناامیدانه داشتم در راه آهن خارج میشدم ک... 

ک یکی گفت صب بخیر لینا (لینا کیع🙄) اهمیتی ندادم و اومدم بیرون. وایسادم و باخودم گفتم نکنه این همون باشه... برگشتم جای در خروجی گفتم ببخشید شما همونی ک اون شب.... برگشت دیدمش بدون ماسک چشمای قهوه ای پررنگ و قیافه شم ب دلم ننشت. گفت سلام چطوری گفتم چقدر فرق کردی خودتی؟؟؟؟ هی میگف آره ن آره می‌خندید حالت مسخره. گفتم اون شب چشمات عسلی بود حالا قهوه ای نکنه لنز گذاشتی؟؟؟ خندید دوباره حالت مسخره و گف نه آره آره. گفتم بیا بیرون حرف بزنیم گف نه سرده تو بیا تو. منم ناراحت شدم و گفتم راحتم.

گف بچه مدرسه ای آخه اون روز داشتی میرفتی....

گفتم ن بچه مدرسه ای چیه 😐

خلاصه ک خیلی مسخره و لوده و سبک بود حرف نمیزد و سوالاش چرت بود. منم رفتم... با ناراحتی و بغص زیاد


باورم نمیشد این همون آدمیه ک اون شب عاشقش شدم... همون آدم سنگین رنگینی ک فکر کردم ته معرفت و لوتیع.... حالم ازش ب معنای واقعی کلمه بهم خورد (منم فکر کردم شاید خودش نباشه ولی یه سری دیالوگ و جملاتی ب کار برد ک اون شبم میگف)


شاید باورتون نشه ولی من واسه این آدم هدیه برده بودم... آنقدر دلمو برده بود


اولین پسری نیس ک تو دنیا دیدم ن قبلا هم رل داشتم یا کراش ولی واسه هیچ کدوم همچین سادگی هایی نکرده بودم 😔💔

ک یکی گفت صب بخیر لینا (لینا کیع🙄) اهمیتی ندادم و اومدم بیرون. وایسادم و باخودم گفتم نکنه این همون ...

واقعا فک میکنی عاشقته و عاشقشی؟

بنظرم عشق نیس 

کاش چشمان مرا خاک کنید            تا نبینم که چه تنها شده ام
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز