سلام
من ۵ ساله ازدواج کردم
شوهرم مرد خوبیه مهربونه خیلی توجه میکنه تو خونه و بچه داری کمکم میکنه تا بحالم بهم فش نداده بود
دیشب دندونش درد میکرد دخترمم گریه میکرد نمیدونم چش شد یهو ب من گفت از جلو چشمم گمشو انور تا نزدمت
گوه سگ بی پدر و مادر پاشو گمشو برو خونه بابات
اینارو گفت من سکوت کردم تا اروم شد
فقط دخترمو بغل کردم و سرگرم کردم ک متوجه فریادهای باباش نشه
بعدش اومد بغلم کرد و کلی معذرت خواهی کرد
اما من از دیشب اشکام بند نمیاد و اینکه همش یادم میوفته حرفاش
دیشب بعد از دعوا اماده شدم برم خونخ بابام نزاشت گفتم خودت گفتی برو گفت عصبانی بودم
اصلا دلم باهاش صاف نمیشه خونه برام زندان شده
چیکار کنم؟؟؟دلممیخاد برم تا ادب بشه
از طرفی هم نمیخام دخترم اسیب ببینه