بچه ها بعداز ظهر امدن.دوباره حرف زدیم ایندفعه۲ ساعت.بالاخره پرسید چی دوست داری گفتم چه عجب خلاصه کلی ذوق کردم گفتم اسب سواری رانندگی بچه دوست دارم🤦♀️
اصلا فکر نکرده بودم که چی دوست دارم چی باید بگم
باید میگفتم دوست دارم طرفم عاشق باشه منو رستوران ببره حمایتم کنه اینارو نگفتم یادم رفت اصلا یادم نبود.
خلاصه فقط بگم از من شوت تر ندارییم
گفت دفعه قبل گفتی سوال داری بازم چرا نمیپرسی گفتم همه دعوام کردن چرا سوال زیاد پرسیدی گفت اشکال نداره بپرس منم پرو پرو پرسیدم طبعت چطوره؟گفت طبع🤔گفتم منو باش رو دیوار کی یادگاری مینویسم ولش کن
گفت نه بگو میخام جواب بدم طبع چیه جدا؟منم گفتم فراموشش کن عمرا اگه توضیح بدم
چند بار دیگم پرسید بگو سوالت یعنی چی من جواب بدم که من زمینو گاز میزدم
اخرم گفت خب نظرت چیه.گفتم این سوال رو قشنگتر میپرسیدی مث فیلما چی میشد؟گفت راستش نمیفهمم منظورت چیه الان چی بگم😥
گفتم هیچی من حرفی ندارم توکل به خدا هر چی بابام بگه.دیگه باقی حرفا موند برا جلسه بعد.
اخر ضایع کاری ام