2777
2789
عنوان

یاقوت کبود

3309 بازدید | 26 پست

بچه ها کیا سریال یاقوت کبود رو میبینن؟

میشه خلاصشو بگین یامان میفهمه فرایه بخاطر چی با آتش قراره ازدواج کنه یا برعکس فرایه میفهمه دلیل ازدواج یامان رو؟

اقایون درخواست ندین لطفا،اگه با نظرم مخالفی ریپ نزن حوصله ی بحث ندارم و اینکه وقتی جواب نمیدم یعنی نظرت برام مهم نیس فکر نکنی حق باتوعه
تا قسمت چند دیدی مگه؟ آره می‌فهمه‌

نمیدونم تا اونجایی که فرایه میره استانبول چی میشه؟

اقایون درخواست ندین لطفا،اگه با نظرم مخالفی ریپ نزن حوصله ی بحث ندارم و اینکه وقتی جواب نمیدم یعنی نظرت برام مهم نیس فکر نکنی حق باتوعه

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نمیدونم تا اونجایی که فرایه میره استانبول چی میشه؟

فرایه‌ نمیره‌ یعنی یامان میره‌ دنبالش اونجا میفهمه که پولو‌ مادر یامان به هازال داده‌ برای همین منصرف میشه یامان ازش میپرسه‌ دلیل واقعیت برای ازدواج با آتش چیه که فرایه نمیگه‌ یامان میگه‌ اگه واقعا عاشق داداشمی‌ باهاش‌ ازدواج کن و میره‌ فرایه هم با آتش ازدواج میکنه اگه دوس داری بقیه‌‌اش‌ هم بگم‌

یه دختر دیوونه که دیوونه بارونه  یه دختر پر احساس که عاشق نویسندگیه  یه نویسنده‌ کوچولو با رویاهای بزرگ🌈🦋
فرایه‌ نمیره‌ یعنی یامان میره‌ دنبالش اونجا میفهمه که پولو‌ مادر یامان به هازال داده‌ برای همین منصر ...

اره عشقم بگو لطفا 

اقایون درخواست ندین لطفا،اگه با نظرم مخالفی ریپ نزن حوصله ی بحث ندارم و اینکه وقتی جواب نمیدم یعنی نظرت برام مهم نیس فکر نکنی حق باتوعه
اره عشقم بگو لطفا 

یامان‌ یه نامه مینویسه برای‌ آتش و توش‌ ماجرا رو تعریف میکنه نامه رو می‌ذاره‌ اتاق آتش و از دور فرایه رو تو لباس عروس نگاه میکنه🥺 بعدش‌ هم با ماشین میره‌ تو بیابون‌ کمربندش‌ رو باز میکنه فرمون‌ رو ول میکنه‌ خودکشی میکنه فرایه که داشت برای عروسی آماده می‌شد‌ گوشیش‌ زنگ‌ خورد خبر تصادف یامانو‌ اولین بار به اون دادن‌ اونم‌ حالش‌ بد میشه‌ با دو میره‌ از عمارت‌ بیرون‌ تو راه اوکانو‌ میبینه‌ با ماشین اون میرند‌ خلاصه اینجا عروسی کنسل میشه فرایه تو بیمارستان حالش‌ بد میشه سونوگرافی میره میفهمه بچش‌ دختره‌😍 یامان زنده‌ می‌مونه‌ اولین نفر هم فرایه میره‌ بالا‌ سرش‌ یامان‌ اینو‌ حس میکنه خوشحال میشه تو همین قسمت‌ هم آتش به فرایه میگه بخاطر بچه زودتر عقد کنیم‌ و عقد میکنن یامان تو بیمارستان این خبرو‌ می‌‌شنوه‌‌

طولانی شد بقیه‌اش‌ تو پست بعد میگم😂

یه دختر دیوونه که دیوونه بارونه  یه دختر پر احساس که عاشق نویسندگیه  یه نویسنده‌ کوچولو با رویاهای بزرگ🌈🦋
یامان‌ یه نامه مینویسه برای‌ آتش و توش‌ ماجرا رو تعریف میکنه نامه رو می‌ذاره‌ اتاق آتش و از دور فرای ...

دمت گرم مرسی 

اقایون درخواست ندین لطفا،اگه با نظرم مخالفی ریپ نزن حوصله ی بحث ندارم و اینکه وقتی جواب نمیدم یعنی نظرت برام مهم نیس فکر نکنی حق باتوعه

همون موقع که فرایه از محضر برمی گرده میره اتاق آتش نامه یامان رو میبینه‌ و میفهمه یامان بر‌‌ای‌ چی ترکش‌ کرده‌ کلی گریه میکنه و به اوکان میگه‌ میرم‌ همه چی رو به آتش و یامان میگم‌ ولی اوکان میگه‌ یه ما صبر کن همه چی درست میشه اونم‌ سکوت میکنه ولی نمیتونه طاقت بیاره‌ یامان‌ که از بیمارستان مرخص میشه تو خونه خیلی بهش‌ توجه میکنه حتی میره‌ تو اتاقش‌ وقتی‌ یامان خوابه نگاهش‌ میکنه که یامان‌ هم بیدار میشه می‌بینه‌😂 خلاصه یامان سرد برخورد میکنه تا اینکه میفهمه فرایه حامله‌ست‌ از فرایه می‌پرسه بچه‌ ماست ولی فرایه به دروغ میگه از آتشه‌‌ یامان هم عصبی میشه‌ از اون طرف هم آتش تدارک یه شام رمانتیک و عاشقانه رو با فرایه دیده بود اونم‌ تو خونه باغ

 جلو چشم یامان خوشتیب‌ میکنند‌ میرند‌ فقط چشمهای‌ غمگین یامان اون لحظه🥺 اونجا که میرند‌ اول از همه فرایه گردنبند یامان رو میبینه‌ گردنبندی‌ که یه زمانی خودش‌ به یامان داده بود و یامان هیچ وقت از خودش‌ جداش‌ نمی‌کرد ولی یامان اون لحظه که قضیه بچه رو فهمید گردنبند کند‌ و تو خونه باغ انداخت فرایه گردنبند بر می‌داره‌ و دور از چشم آتش تو کیفش می‌ذاره‌ آتش اعتراف میکنه‌ که عاشق فرایه شده فرایه توقع نداره خیلی شوکه میشه و میگه از اینجا بر‌یم‌‌‌

یه دختر دیوونه که دیوونه بارونه  یه دختر پر احساس که عاشق نویسندگیه  یه نویسنده‌ کوچولو با رویاهای بزرگ🌈🦋
همون موقع که فرایه از محضر برمی گرده میره اتاق آتش نامه یامان رو میبینه‌ و میفهمه یامان بر‌‌ای‌ چی ت ...

وای بیچاره یامانم🥺

اقایون درخواست ندین لطفا،اگه با نظرم مخالفی ریپ نزن حوصله ی بحث ندارم و اینکه وقتی جواب نمیدم یعنی نظرت برام مهم نیس فکر نکنی حق باتوعه
همون موقع که فرایه از محضر برمی گرده میره اتاق آتش نامه یامان رو میبینه‌ و میفهمه یامان بر‌‌ای‌ چی ت ...

قلبم درد گرف

اقایون درخواست ندین لطفا،اگه با نظرم مخالفی ریپ نزن حوصله ی بحث ندارم و اینکه وقتی جواب نمیدم یعنی نظرت برام مهم نیس فکر نکنی حق باتوعه
همون موقع که فرایه از محضر برمی گرده میره اتاق آتش نامه یامان رو میبینه‌ و میفهمه یامان بر‌‌ای‌ چی ت ...

بقیشو ندیدی

اقایون درخواست ندین لطفا،اگه با نظرم مخالفی ریپ نزن حوصله ی بحث ندارم و اینکه وقتی جواب نمیدم یعنی نظرت برام مهم نیس فکر نکنی حق باتوعه

تو راه برگشت وقتی تو ماشین بودند‌ فرایه یامان‌ رو میبینه که داره با چند نفر دعوا‌ می‌کنه‌ نگران میشه آتش میره‌ پیش یامان به فرایه میگه‌ تو بمون ولی فرایه پیاده میشه اون ادم‌ها‌ که با یامان دعوا میکردن‌ میرن‌ آتش یه یامان میگه‌ بیا‌ بریم‌ یامان عصبی هولش‌ میده میگه دخالت نکن‌ آتش عصبی میشه مشت‌ میزنه‌ بهش میخواست‌ دوباره‌ یامانو‌ بزنه‌ که فرایه نگران جلو رفت دست آتش رو گرفت گفت‌ بهش‌ آسیب نزن‌ اونجا‌ بود که آتش کم کم به رابطه این دو تا شک میکنه‌ یامان ول میکنه میره‌ فرایه به آتش میگه من میرم‌ پیشش‌ راضیش‌ میکنم‌ بیاد‌ خونه‌ و همراه یامان سوار تاکسی میشه اونجا فرایه‌ حالش‌ بد میشه یامان می‌بردتش‌ بیمارستان‌ صدای قلب‌ بچه‌شون‌ رو با هم می‌شنوند🥺💔 دکتر به یامان میگه باباش‌ نترس‌ حال بچه خوبه‌ چشم‌های‌ یامان پر اشک‌ بود بعد فرایه از اتاق میاد بیرون‌ میگه حال هر دومون‌ خوبه همون آتش که قبلش به فرایه زنگ زده بود میاد دکتر که داشت توضیحات رو به یامان میگفت میپره‌ وسط میگه بابای بچه منم‌ یامان هم با ناراحتی از پیش اونا میره‌ یادش‌ میفته که‌ قرار بود اسم‌ دخترشون‌ رو یامور‌ بزارند و گریه اش‌ می‌گیره‌. خلاصه فرایه در جواب ابراز عشق آتش میگه‌ هنوز عشق قبلیم‌ رو دوس دارم‌ اتش هم میگه پس حرف امشب منو‌ فراموش‌ کن

یه دختر دیوونه که دیوونه بارونه  یه دختر پر احساس که عاشق نویسندگیه  یه نویسنده‌ کوچولو با رویاهای بزرگ🌈🦋
بقیشو ندیدی

دیدم دارم‌ با جزئیات تعریف میکنم برای همین زمان میبره😂💔

یه دختر دیوونه که دیوونه بارونه  یه دختر پر احساس که عاشق نویسندگیه  یه نویسنده‌ کوچولو با رویاهای بزرگ🌈🦋
قلبم درد گرف

یامان این وسط بیشتر از همه عذاب کشید چشم‌های‌ غمگینش‌ قلب ادمو‌ به در میاره 

یه دختر دیوونه که دیوونه بارونه  یه دختر پر احساس که عاشق نویسندگیه  یه نویسنده‌ کوچولو با رویاهای بزرگ🌈🦋

فرایه‌ گردنبند یامان رو گردن‌ خودشو میکنه و با نگاه کردن‌ به عکس سونوگرافی بچش‌ میخوابه‌ از اون طرف آتش که به رابطه یامان و فرایه شک کرده بود به یامان پول میده میگه من سهام‌ تو رو میخرم‌ تو برو برای خود زندگی کن‌ انگار اینجا اصلا خوشبخت نیستی‌ همون لحظه یامان فرایه رو تو بالکن میبینه‌ بهم نگاه میکنند‌ بعد با پوزخند به آتش گفت یعنی میگی بکشم‌ کنار و بذارم برم‌ و پیشنهادش رو قبول نمیکنه‌ میره‌ کارخونه بالا سر کارش‌ از اون طرف هم سر کله بورا پیدا شده بود رفته بود دانشگاه فرایه‌ فرایه اونو‌ که دید ترسیده میگفت باید به یامان خبر بدم‌ زنگ میزنه یامان ولی یامان چون تو جلسه بود جوابش رو نمیده‌ از اون طرف آتش یه جشن تو عمارت تدارک دیده بود تا خبر بچه دار شدن‌شون‌ رو اعلام کنند‌ همه که اومدن این خبر رو اعلام میکنه فرایه از این کارش شوکه میشه یامان هم عصبی و ناراحت بود همون موقع فرایه که داشت میرفت استراحت کنه‌ بورا‌ اونو‌ میگیره و میدزده‌ زنگ‌ میزنه اوکان، اوکان که میره‌ پیش بورا و فرایه مجبورش میکنه چشم بسته از خیابون رد بشه تا ولشون‌ کنه‌ اوکان این کارو میکنه و بورا هم با تهدید اونا رو ول میکنه‌ فرداش‌ فرایه میره‌ پیش یامان میگه بورا‌ منو دزدید یامان‌ نگرانش میشه میخواست بره‌ با بورا درگیر بشه‌ که فرایه میگه به هیچ عنوان پیش بورا نرو‌ خیلی خطرناکه‌ یامان و فرایه با هم سوار ماشین میشن‌ که برند‌ عمارت فرایه با ناراحتی بهش‌ میگه ساید یه روز همه چی مثل قبل شد یامان بغضش‌ رو قورت میده‌ و میگه‌ دیگه معجزه‌ها‌ رو باور ندارم🥺 تو دلش میگه‌ اگه بچه‌ی که تو شکمته مال ما بود اگه تو رو داشتم اون موقع زندگی ارزش جنگیدن‌ داشت‌ چطوری میتونم تو رو فراموش کنم و بعد به خونه میرسند‌ اونجا آتش از دور اونا رو می‌بینه‌ یامان به فرایه میگه‌ حالت خوبه دوباره که درد نداری فرایه هم از توجه یامان ذوق‌ میکنه‌ طبق عادت‌ همیشگیش‌ یامان‌و‌ خیلی قشنگو‌ رمانتیک صدا میکنه یامان هم که طاقت اینجوری صدا زدنش‌ رو نداشت‌ بهش‌ گفت اینجوری صدام نکن😂😁


یه دختر دیوونه که دیوونه بارونه  یه دختر پر احساس که عاشق نویسندگیه  یه نویسنده‌ کوچولو با رویاهای بزرگ🌈🦋
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز