راستش خیلی ها اینجوری شدن
برای دختر خواهرم خیلی خواستگارهای خوب اومده ولی قبول نمی کنند .
پدر ومادرها از تحقیر شدن میترسند.الان فقط جووونها دنبال کوچیک کردن بزرگترهاشون هستند.اگر تو تاپیک ها هم نگاه کنی همینه،از دختر وپسر تا عروس وداماد
فکر نکن اینها اینجاست وشوخیه ؛من تو واقعیتش دارم هر روز میبینم که چقدر کمر پدر ومادرم زیر بار حرف خم میشه.
از خواهر وبرادرهای کوچیک تر از خودم تا نوه ها وعروس ودامادشون.
منم مثل خانواده شما دیگه از ازدواج تقریبا تنفر پیدا کردم ؛
مخصوصا غریبه.
برادر من رفت زن غزیبه گرفت.حرفی نبود که به ما وخانواده نزده باشند.همه جوره تحقیرمون کردن.
بابام دو تا النگو برای مادرم خرید .اومد خندید وگفت دوتا سیم دست کردنت به چی بود.
مامانم رفت زیارت مشهد .وقتی برگشت زنگ زد به مادرم گفت اینقدر خدا خدا کردم بمیری تو جاده..بعد هم خندید وگفت بعدش گفتم نه خداکنه نمیری که میگن تو راه زیارت مرد وچقدر خوب بود.
داداشم مرغ میاورد خونه مادرم که براش پاک کنه.میگفت زنم حساسه.تمیز که کردید میبرم .
خیلی ملاحظه ش را میکنیم ؛چون با برادرم اوقات تلخی میکنه ومیگه مهریه م را اجرا میگذارم.
برادرم هم دعوامون میکنه هربار میگه حواستون باشه که زنم عصبی نشه.اگر پول مهریه دارید بدید وگرنه باهاش مراعات کنید.
خواهرهای خودم همش رو اعصاب شوهر وخانواده شوهر میرن ومامانم میگه از خجالت مردم کور وشرمنده شدم.
خلاصه که ما بزرگترها واقعا خسته ایم.مسئولین که دردی دوا نکردند.
کاش اسرائیل بیاد وتمومش کنه.؛اگر امام زمان نمیاد تکلیف ها را مشخص کنه.؛چون واقعا دیگه ظالم ومظلوم مشخص نیستند.
بچه ها میگن بزرگترها ظلم می کنند وبزرگترها میگن بچه ها بد شدن وتنها نگه داشتنشون راحت تره تا با چهارتا برگردند وناراحتی ایجاد کنند.
هیچ کس بزرگترها را درک نمیکنه.