سربچه م خورد زمین فقط به شوهرم گفتم حواست کجاست بچه رو انداختی بعد اون شروع کرد بد وبیراه
بهم توهین کرد فوش داد به خانوادم تحقیرم کردمثل روانی ها داد میزد برو بیرون گمشو
نصف شبی عربده میکشید زنگ زد به پدرش ک بیا اینو ببر نمیخوامش جلو اوناهم بهم میگف میام پا.ر.ت میکنم
طلاقت میدم بچه هامو بده برو به پدرش میگف اینو بنداز بیرون ،هرچی دلشون خواست بارم کردن
منم ساکت مونده بودم فقط گریه میکردم