سلام دوستان صبحتون بخیر 🌹
من بچه ی طلاق هستم از سن یک سالگی بدون مادر بزرگ شدم و فقط تعطیلات عید و تابستون برای یکی دوروز میتونستم مادرمو ببینم....وبا پدرم ونامادری و خواهر ناتنی زندگی کردم.
راستش بچگی وحشتناکی داشتم که نمیخوام براتون بازگو کنم چون سر صبحی حسابی حال آدم گرفته میشه.الان سی سالمه و دوتا بچه دارم اما هنوز هم آثار روانی مشکلات کودکی و نوجوانی روی قلبم مونده.
میخواستم درباره ی چیزهایی که باعث رنجش من میشد صحبت کنم تا حداقل شما مثل مادر من مرتکب این اشتباهات نشید...
اولین اشتباه اینه که به بچه درباره ی پدر و نامادریش حرفهای بد بزنید .مامان من برای اینکه تقصیر هارو گردن پدرم بندازه همون چند روزی که پیش هم بودیم حسابی بد پدرم رو میگفت. دوستان به این فکر کنید که این بچه قراره بره و دوباره با همون پدر زندگی کنه واین براش عذابه که از پدر براش دیو درست کنین .
یکی هم این هست که مادرم توی همون دو روزی که پیشم بود اونقدر بهم محبت میکرد و برام خرید میکرد وقتی میخواست بره با این که بچه بودم قلبم فشرده میشد از ناراحتی .مثل این میمونه کسی رو که تو جهنم زندگی میکنه رو ببری بهشت و حسابی بهش برسی و دوباره بفرستیش توی همون جهنم قبلی .
خواهش میکنم شما هم از تجربیاتتون بگین شاید بدرد کسی خورد.دوستانی هم که بچه طلاق بودن بگید که چه چیزهایی براتون دردآور بود .