من فارغ التحصیلم و پشت کنکوری
طبیعتا برای یه پشت کنکوری از طرف خانواده فشار زیادی وجود داره
من هر سال در س خوندم ولی به علت هیجانی رفتار کردنم توی هر زمینه ای ،ماه های اول در حد مرگ خوندم ماهای آخر شل کردم و نتیجه نگرفتم
اما بابام گاهی میگه که تو اصلا درس نمیخونی یا یه سری حرفای ناامید کننده
برای مثال گاهی میگه بابا شاید اصن برا این کار ساخته نشدی میخوای اصن دیگه نخون برو دنبال کار و یه سری حرفای دیگه
زابطم با بابام خیلی خوبه خیلیییی خوبه بابام خیلییی هوامو داره نمیذاره کسی از گل کمتر بهم بگه ولی خب همه ما گاهی از سر ناآگاهی یه حرفایی میزنیم که باعث رنجش بقیه میشه دیگه
امروز از فضای اتاقم خسته بودم داشتم توی هال پشت میز ناهار. خوری درس میخوندم چون جز من و. بابام که هی در رفت و آمد بود کسی نبود توی خونه
یهو اومد بغلم کرد بوسم کرد گفت من ازت معذرت میخوام
گاهی با حرفام ناراحتت میکنم
فک میکنم که تلاش نمیکنی و الکی خودتو خسته میکنی
برات دعا میکنم امسال به اون رشته ای که دوست داری برسی
بعد ناهار خواستم برم ظرفارو بشورم دیدم بابام پیشبند بسته دستکش پوشیده داره ظرف میشوره میگه تو برو خسته ای بخواب اگه نمیخوای بخوابی بازم درس بخون
آخه من قلبم اکلیلی نشه براش
خیلی دوستت دارم آخه مرد