خیلی خیلی دوستش داشتم وقتی میدیدمش انگار بال در میوردم. قرارهای یواشکی. تو کوچه پرسه زدن. دست تو دست با هم قدم زدن. الان هر دو ازدواج کردیم و یه زندگیه جدید داریم دور از هم و با دغدغه های جدید هردومون بچه هم داریم. یادآوری خاطرات چقدر شیرینه بعد 15 سال
ایجاننن :)
خوشبخت شین
از هم خبر دارین ؟
و همین یاداوری یه نوع خیانت به همسر محسوب میشه گل من
میشه یه سوال بپرسم اگه دوست نداشتی جواب نده؛
دلت برات تنگ نمیشه؟ آرزو نمی کردی که به جای شوهرت اون بود؟
منم یاد قدیم میفتم.یاد قدم زدنا.خندیدنا.سربسرهم گزاشتنا..ولی یکیمون رو خاکه و یکیمون زیرِ خاک
خب وقتی عاشق طرف نیستین با اون ازدواج نکنین ک بعد هی دنبال گذشتتون باشین و ب عشق سابقتون فکر کنین
خدایی خودتون عذاب وجدان نمیگیرین
چتونه؟
من جای هیچکس نیستیم قضاوت نکنیم
گاهی وقتا فکرمون دلمون هم از کنترل خارج میشه
تا وقتی شرایطی برای خودمون پیش نیومده قضاوت نکردیم
امیدوارم از حرفم ناراحت نشی اما این تجربه خودمه گاهی وقتا بعضی جاها قضاوت کردم و......
چرا نشد که باهم ازدواج کنین؟ خانوادتون مخالف بودن؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
