2777
2789

من عین شکل خودمو دیدم بخدا راست میگم!

خونمون بودیم خونه ما دوبلکسه..

تنها بودم یهویی یک دختری عین من پله نشسته بود بعد غیب شد

از خزر تا خلیج فارس جای زخم گلوله هاست " مگه میشه" ایران را به بیگانه داد

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بزارید یکیشو خودم بوگوئَم براتون 

زنعموی بابام موقع زایمان دردش میگیره بنده خدا قدیمی بودن و خوب قابله میاوردن بچه شوند دختره و اسم دختر عموی بابام طاهرس ما بش میگیم طاهره عمو روزی که ایشون به دنیا میان موقع بدنیا اومدن زنعمو بابام میگفتم که هوا صاف صاف نه بادی نه طوفانی نه چیزی اما اون موقع یهو درو پنجره با صدای خیلی بدی واز میشه و خود به خود بسته میشه دختر عموی بابام با اینکه بزرگ شده و الان ۳۷ سالشه هنوز که هنوز جن هارو میبینم مثلا میگه وقتی میرم دستشویی میبینمشون گرماشونو پشت سرم حس میکنم😶

 

نمیدونم برا من ماورایی حساب میشه یا نه ولی بعضی وقتا اتفاقات اینده رو تو خوابم میبینم

کسی پشت سرم غیبت کنه یا حرف بزنه شب خوابشو میبینم


وقتی متوجه احمق بودن طرف مقابلم میشم دیگه باهاش همکلام نمیشم،چون یسری هاشون توهم بسیار بدی به اسم "توهم دانستن" دارن 

مامانبزرگ مادریم روستا زندگی می‌کنه یه همسایه ای داره این بنده خدا آرایش گر روستا بوده 

برامون تعریف میکرد میگفتش روستا بالایی عروسی بود بعد منو برده بودن که ارایششون کنم می‌گفت رفتم خیلی عادی بودن فقط سم داشتن عروسی جنا بوده میگفتش ارایششون کردم با ترسو لرزی بعد سورمشون خیلی خوش رنگ بود منم ورداشتم سورمه سونو تو یه چشمم کشیدم می‌گفت هرجا میرفتم میدیدمشون تو کوچه تو خونه همه جا می‌گفت حسینه هم میدیدمشون که تو پخت غذا برا غذا امام حسین شرکت میکردن می‌گفت یکیشون تو حسینیه طرفمم اومد گفت ما و میبینی گفتم آره گفت با کدوم چشمت مارو میبینی می‌گفت همون چشی که سورمه زدمو نشون دادم میگفتش انگشتشو فرو کرد تو چشمم دیگه ندیدمشون قسم میخورد داستان واقعیه


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792