پارت ۳
قسمت امشب
فخری هی خواب بد میبینه
یه ازخواب میپره و جیغ بلندی میزنه که ارسلان سریع میرع پیشش و بهجت هن از خواب پا میشه سه چهار تا قرص میخوره دوباره میخوابه
فرداش صبحونه میخورن بعد تو حیاط باهم قدم میزدن که بهجت میبینه و با یه حسرتی به خودشون و خنده هاشون نگاه میکنه
یعد خلاصه شب میشه بارم صدای خنده هاشون تو گوشش میپیچه پا میشه یه روپوش میپوشهدصورتش هم ترسناک میکنه پامیشه میره تو اتاق فخری با یه چاقو که بکشتش یهو میاد بزنه که اهو از پشت میگیرتش دستش هم زخمی میشه فخری یه جیغ بلندد میزنه ، فردا صبح میشه بارو بندیل بهجت جمع کرده بودن خودشم انداختن بالا که بندازنش دور 😂
بعد برای انیس خواستگار میاد اینا اماده میشن برای خواستگار همین دیگه...💜