امشب خیلی دلم گرفته بیاید حرف بزنیم

هرچقدر میگفتم نخور گوش نمیکرد و فقط حرف حرف خودش بود تهدید میکردم تنبیه میکردم قایمکی میخورد میگف بخدا نخوردم، جاهایی که به نفعش نبود خیلی دروغا هم بمن میگف با دوستاش پنج شنه ها میرفتن دفتر دوسش تریاک میکشیدن فکرمیکرد من نمیفهمم انکار میکرد و از من کاری برنمیومد

میگفتم نکن معتاد میشیا اصلا گوش نمیکرد

پیارسال تابستون دوشبانه روز نخوابید مگه میشه ادم دوشبانه روز حتی در حد ۵دقیقه نخوابه سرچ کردم و فهمیدم شیشه کشیده

هی یه دود دو دود و گرفتار شد

و بعد که گرفتار شد علنی کرد چون دیگه نسخ شده بود یعنی هرجی میکشید فایده نداشت

همون موقع ها یه شب ورداشت گوشی منو ریکاوری کرد و چندتااستیکر مرد به شکل عکس درومده بود یه ویسم به دوستم که باهاش دردل میکردم درمورد مشکل شوهرم و زندگیمون دوست مجازیم بود بچه هامون همسن بودن و به واسطه بچه ها چندین ساله باهم دوستیم

 یعنی تااینجا من به هیچ آشنایی نگفتبودم این وضعیتو

گیر داد که این عکس مردا چیه این ویس رو براکی فرستادی چراانقدر راجع بمن بد گفتی و 

... الکی الکی اینارو آتو کرد

انقدر مصرفش بالا بود هی سه ردز سه روز مرخصی میگرفت تو خونه میخوایید که مثلا ترک کنه ولی فایده نداشت

به برادرشم از قبل که فهمیدم گفتم ولی باور نکرد

فکمیکرد من خیلی بزرگش میکنم

خلاصه یه شب که خیلی توهم زده بود و تبر وقمه اورده بود و میگف یکی اومده توی خونمون و یامیگف همسایه ها منو به پلیس لو دادن پلیس دم دره و ... من خیلی ترسیدم از این توهماتش زنگ زدم همونموقع برادرش اومد و دیگه اونجا فهمید قضیه چقدر جدیه و بردش کمپ ۲۰روز موند و اومد سالم و قبراق گف میخام یه زندگی جدید رو باهم شروع کنیم

قبل ازینکه بره کمپ با تبر اومد بالاسرم که بگو اون کیه که تو باهاشی فکمیکرد من باهمسایه در ارتباطم ک هنوزم این توهمو داره و بیشترم شده

منم قبلا با یه پیج ترک اعنیاد درنورد هنسرم چت کرده بودم و دوبازم زنگ زده بودم اونو گفتم بهش، گفتم خیلی حالم بدبود اون روزا بچه داشت بدتر میشد تو اینطور من باهاش درددل کردم

ولی وقتی رفت کمپ و اومد گف من اونارو فراموش کردم بیا زندگی جدید شروع کنیم 

اما باز خیلی زود دوباره رفت سراغ اون کوفتی