اما در مورد انسان، وقت گذاشت، بدون اینکه اراده کند و بگه ایجاد شو تا که انسان ایجاد شود،
خاک در مرتبه پست از آفرینش بود، اول آتش بود، سپس آب، بعد باد و در آخر خاک،
خداوند ملکی از درگاه فرستاد تا خاک را به عرش ببرد، اما خاک به ملک گفت که این مرتبه پست را برگزیده چونکه طاقت عرش را ندارد و به این مرتبه دون قناعت میکند، و ملک بازگشت دست خالی
بار دیگر خدای رحمان اسرافیل را فرستاد، اما جواب خاک همان بود، میکاییل نیز سرافکنده بازگشت، در آخر جبرئیل امین به خاک گفت که جای هیچ درنگی نیست و خدای ازوجل تورا احضار نموده
خدای متعال جسم انسان را خود از خاک آفرید، و از هرچه خصایل نیک در آن نهاد، مهر، عطوفت، گذشت، صدق، وان را در توازن با رذائل اخلاقی قرار داد، که به هر چی نیکی افزون کنی، خصایل نیک بسیار شود و از هرچه رذیله اندوخته گردد، آتش درونت شعله ورتر،
مجسم آدمی هزاران سال در جایی رها بود تا که ابلیس برآن وارد شد، از دهان داخل شد، از بینی، از چشم، از همه جا وارد و خارج شد، جز یک جا که هر چه کرد نتوانست داخل شود