دیروز یه بار تعریف کردم گفتم هر کس در جریان نیست بیاد بخونه دیشب شوهرم برا اولین بار اتو برداشت پیرهنش رو اتو کنه برا بار اول کا اتو رو گذاشت رو پیرهنش خیلی با تمرکز مثل بچه دبستانی ها کا مشق مینویسن زبونشون رو میارن بیرون اتو رو برداشت گذاشت رو موکت پذیرایی من دهنم باز چشمام از حدقه دراومده اتو رو با تمرکز بیشتر با یک عالمه موکت کا بهش چسبیده ورداشته میگه خوب حالا کجا رو اتو کنم من در همون حال کا تو افق محو میشدم مونده بودم گریه کنم یا بخندم
آرون من 16 دی چشم های قشنگش رو به دنیا باز کرد