من یه زن ۳۰ ساله هستم ۱۲ ساله ازدواج کردم یه پسر و دختر دارم ۶ ساله و دوساله . همه کارای بچه ها با منه بخدا دیگه خسته شدم . امروز ساعت ۲ تا ۴ شوهرم میخواست بره مراسم ختم بابای دوستش سر همین دعوامون شد . دیگه از زندگیم خسته شدم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
بالاخره رسیدم ب آرزوم(17تیرما1403)خدایاشکرت.بزرگترین آرزوم استخدام شدن تو آموزش وپرورشِ.دلم خیلی ب درد میاد وقتی ی عده نادون میگن اینهمه درس خوندی ک حالا کهنه بشوری؟واسه رسیدن ب بزرگترین آرزوم نیازمند دعای شمام.پس واسم خواهری کنید و هر جور میدونید دعاکنید.شایدبا نفس حق شما من ب خواستم رسیدم.
من دیروز اومدم خونه بابام پسرمو گذاشتم و اومدم پنج سالشه اگر واقعا نمیخواییش جداشو ن سر چیزای سطحی&n ...
پسرتون وابسته نیست بهتون؟
کسی هست مراقبش باشه؟
بالاخره رسیدم ب آرزوم(17تیرما1403)خدایاشکرت.بزرگترین آرزوم استخدام شدن تو آموزش وپرورشِ.دلم خیلی ب درد میاد وقتی ی عده نادون میگن اینهمه درس خوندی ک حالا کهنه بشوری؟واسه رسیدن ب بزرگترین آرزوم نیازمند دعای شمام.پس واسم خواهری کنید و هر جور میدونید دعاکنید.شایدبا نفس حق شما من ب خواستم رسیدم.
بالاخره رسیدم ب آرزوم(17تیرما1403)خدایاشکرت.بزرگترین آرزوم استخدام شدن تو آموزش وپرورشِ.دلم خیلی ب درد میاد وقتی ی عده نادون میگن اینهمه درس خوندی ک حالا کهنه بشوری؟واسه رسیدن ب بزرگترین آرزوم نیازمند دعای شمام.پس واسم خواهری کنید و هر جور میدونید دعاکنید.شایدبا نفس حق شما من ب خواستم رسیدم.
خودش و خونوادش با بچه خوبن میره اونجا با بچه ها عمه اش اینا بازی میکنه حتما زیاد یاد من نمیوفته بچه رو میگه بهت نمیدم مگ میشه بچه ای ب مادرش وابسته نباشه
بچه هم بگیرم تا هفت سال بعد میاد میبردش انقدم خونواده مخالفن و میگن مسولیتش زیاده ولی انقد گریه کردم از دوریش دیروز تاحال دارم میمیرم