جرات میخواست شبیه به من بودن!
جرات میخواست با بالهای شکسته، پرواز کردن!
جرات میخواست با ریشههای بیرون زده از خاک، سبز ماندن و ایستادن و سایبان شدن!
جرات میخواست بیپناه بودن و پناه شدن!
جرات میخواست با قایق شکسته دل را به دریا زدن و از عمق آب نهراسیدن...
جرات میخواست من باشی و شیشه باشی و ناگزیر به مقابله با سپاهی از آهن باشی...
جرات میخواست...
نرگس صوفیا راست گفت
تغییر کردن وپوست انداختن و رشد کردن سخته