من هفته پیش یه خواستگار داشتم که زنونه اومدن و من پسرشونو ندیده بودم
حالا دیشب خواب دیدم مجلس خواستگاری منه و دور تا دور خونه همه جا شلوغه و فامیلای خواستگارا همه جای خونه ما نشستن البته خونه ی تو خواب خونه واقعی ما نبود
اون خونه ویلایی قدیمی بود که واسه ۲۰سال پیش بود اونو تو خواب دیدم
اون خونه مال زمانی بود که ۴یا۵ساله بودم ولی الآن تو آپارتمانیمخلاصه من خواب دیدم که تو اون خونه ویلایی هستیم و فامیلای خواستگار دور تا دور نشستن رو زمین به پشتی تکیه دادن
یعنی حتی مبل قدیمی هامونم تو خوابم نبود .
یهو همه چی بهم خورد ....
انگار مامانم تو خواب به خواستگارا حرفی زده بود که بهشون برخورده بود و داشتن میرفتن .
ولی یادم نیست چی گفته
من تو خواب با مامانم دعوا کردم یادمه بهش گفتم به خاطر حرف تو اینا ناراحت شدن و دارن میرن .
خواهر خواستگار من هفته که دیده بودمش تو بیداری
از قضا دیشب تو خواب من بود و دید منو مامانم داریم بحث میکنیم بعد به من گفت راستشو بخوای ما این شرایطو نمیتونیم قبول کنیم و رفتن .
من تو خواب خیلی از رفتنشون ناراحت بودم به مامانم گفتم همش تقصیر تو بود
مامانم پشیمون شد و گریه کرد
حالا خواب من اینجا تموم شد
ما جرای اصلی امشب بود که اینا واقعا خواستگاری من !
اومدن و من پسرشونو دیدم و جواب رد دادیم ولی فکر میکردم مثل اون چیزی که تو خواب دیدم اونا جواب رد میدن
ولی عجیب اینکه من خودم از پسره خوشم نیومد و اونا جواب رد شنیدن و رفتن
و اینکه مامانم آخر. شب گریه کرد چون فردا روز مادر هستش و هر دو تا مادربزرگای خوبم سالهاست رفتن زیر خاک
خودم تعجب میکنم که خوابم اینطور تعبیر شد