تو ازدواج اولش یه رسوایی به پا شد کمر باباش شکست یادمه قبل ازدواج دومش میگفت دیگه هیچوقت به خاطر بابام این کار نمیکنم من گول خوردم و فلان و بهمان ولی انگار مریضه نمیتونه باز شروع کرده
باهاش رفت امد اصلا ندارم فقط بعضی وقتا بهم پیام میده اونم گفتم اگه یه بار دیگهپیام داد توروش وایمیسم هر چی دلم خواست بهش میگم چون تا پیام میده درمورد همون پسره میگه