منم اینو میگه مهم نیس این حرفش برام اصلا
ولی دیشب ی کار تخریبی داشتیم برادراش کارگرمون بودن
از صب بودن تا شب
دیگه شب رفت آش و حلیم گرفت اونا خودشون گفتن
بعد زیاد گرفت بهشون گفت ببرین خونتون برا بچه هاتون
دیگه آخر سر همه چیزو همه با هم جم کردیم حلیم تو سینی اومد داخل
آش رو بردن به شوهرم گفتم انگار حلیم رو نبردن زنگ بزن تا دور نشدن برگردن ی کاری کرد تو از قصد ندادی
من آش رو دادم حلیم رو چرا ندم
اگه از قصد بود من چرا باید بهت بگم نبردنش زنگ بزن
دیگه لج کرد 2تا ظرف حلیم رو برداشت برد در خونه داداشش داد به اونا نگفت من هیچ بچه ها خوردن یا نه
دردم این بود نه اهمیت به خوردن ما داد نه کار داشت مهم برادرش و بچه هاش بودن
و مسیر کمی نبود 20دقه راه بود
دلم خونه حالم اصلا خوب نیس
نمیتونم جلو بچه هامم گریه کنم
به معنای واقعی شکستم دیشب مردم