همه مامانا مثل همن
اون روز رفتیم کفش ببینم فقط . حالا فکر کن نه آرایش دارم هیچ وقت نه هیچی . میگه چرا به فروشنده سلام کردی
گفتم خب چی میشه . احترامه . گفت حب پسر جوانه ... گفتم چه ربطی داره
یا نمی دونم ده شب خیال کردن من میخوام برم بیرون غذا سفارش بدم . گفتم اومدمو رفتم ، چی می شد
هممون یه جوری درگیریم
نمی دونم چی بگم ولی خب من میگم اقتضای سنشونه ولی کلا هم همیشه همین بودن . کاری بهت ندارن و محبت نمی کنن اما اینجور هم هستن ... بگذریم هر چی باشه پدر مادرن ... باید بگی چشم ولی خب خودت که می دونی تو ذهنت چی میگذره