2777
2789

باید تنها باشم و دغدغه داشته باشم کارام چطوری پیش برن. از شانس من پدر شوهرم اینا قراره اون تایم برن مکه و حدودا یک ماهم می‌مونن. مامانمم اندازه مادر شوهرم از این چیزا سر در نمیاره و... یه بچه پیش دبستانی هم دارم ک یکی باید ببره و بیارتش تا مدرسه شوهرمم سر کاره نمیتونه تازه وقتیم بیکار باشه باید بره در خونه باباش بمونه کاراشونو انجام بده تا بیان. چیکار کنم😭😓 از حالا استرس دارپمم. اینم بگم خونه پدر شوهرم اینا رو ب رومونه و خواهر شوهرمم همینطور ولی تو این سه ماه یه بار نگفتن تو بارداری بزار یه بارم ما بچتو ببریم مدرسه بیاریم. هرچند ک دختر اولمم خودم بزرگ کردم همه کاراشو خودم کردم ولی واسه بیمارستان و اینا ک میرم آخه بچمو کجا بزارم ای خدا😭😭😭 کی ببره بیارتش کی کمکم کنه همیشه خدا من دست تنها بودم یبار یه خیری از خانوادش بمن نرسید شوهرمم ک هشت سال تمام مجانی واسه باباش کار کرد الان ب اجبار من دو سه ماهه تازه میره سر کار اصلا درک و فهم ندارن خانوادش اگه خودم نمی‌رفتم بهشون بگم اصلا نمی‌فهمیدن ک ماخودمونم زندگی داریم بچه هامون آینده دارن. بخدا حتی نمی‌گفتند تو ک داری واسه ما کار میکنی زن و بچت چیزی دارن بخورن؟ چیزی دارن بپوشن؟ چند سال ک تا تونستن عذابم دادن حالام ک باید تا یه ماه دیگه من استرس بکشم ک دست تنها چیکار کنم😭😭

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱

یه بار دست پسرشو نگرفت یه بار یه کاری واسه پسرش ک از بچگی واسش زحمت کشید و زندگی خودش رو هوا بود نکرد حالا واسه من داره میره زیارت😭😐 آخه این زیارت قبوله خدا؟ ما تو بدبختی دست و پا میزنیم و اونا تازه طلبکارند ک شوهرم دو ماهه سر کار میره بازم بخدا وقتی میاد از خستگی نا نداره هنوز میره کاراشونو انجام میده 

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خب چرا غصه نبودن همچین ادمایی رو میخوری😐 

خب آخه اگه بودن حداقل مجبور میشدن دخترم و ببرن مدرسه پس من چیکار کنم مگه من کیو دارم😭

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱

حالا پسرت ده روز نره پیش دبستانی،اینجوری دیگه استرسِ رفت و اومد اونو نداری.... 

🌸🌸🌸🌸اِلٰهْی وَ رَبّی مَن لی غَیْرُکْ🌸🌸🌸🌸         خیلی حرفا داشتم واسه گفتن،واسه نوشتن ولیییی حیف،امان از دست نینی یار😡 این کاربری دست ۴۰ نفره⬅️ یک:منِ دیوانه یِ عصبی🤬 دو: منِ مهربونو دلسوز☺️ سه:منِ نگرانِ استرسی😬 چهار:منِ شوخو خنده رو🤭 پنج:منِ خسته و بیحال😮‍💨 و...🙄🤔🤨  ✅پس اگه تو یه تاپیکی یچی گفتم،تو یه تاپیکِ دیگه یچی دیگه،سعی نکن مُچمو بگیری😏این منم فقط گاهی وقتا بسته به شرایط جویِ تاپیک مودم عوض میشه.همین😘

به جز قوم شوهر که ویرانگرند    بنی آدم اعضای یک پیکرند

به به ناز نفست سلطون

🌸🌸🌸🌸اِلٰهْی وَ رَبّی مَن لی غَیْرُکْ🌸🌸🌸🌸         خیلی حرفا داشتم واسه گفتن،واسه نوشتن ولیییی حیف،امان از دست نینی یار😡 این کاربری دست ۴۰ نفره⬅️ یک:منِ دیوانه یِ عصبی🤬 دو: منِ مهربونو دلسوز☺️ سه:منِ نگرانِ استرسی😬 چهار:منِ شوخو خنده رو🤭 پنج:منِ خسته و بیحال😮‍💨 و...🙄🤔🤨  ✅پس اگه تو یه تاپیکی یچی گفتم،تو یه تاپیکِ دیگه یچی دیگه،سعی نکن مُچمو بگیری😏این منم فقط گاهی وقتا بسته به شرایط جویِ تاپیک مودم عوض میشه.همین😘

حالا پسرت ده روز نره پیش دبستانی،اینجوری دیگه استرسِ رفت و اومد اونو نداری.... 

آها دخترتو

🌸🌸🌸🌸اِلٰهْی وَ رَبّی مَن لی غَیْرُکْ🌸🌸🌸🌸         خیلی حرفا داشتم واسه گفتن،واسه نوشتن ولیییی حیف،امان از دست نینی یار😡 این کاربری دست ۴۰ نفره⬅️ یک:منِ دیوانه یِ عصبی🤬 دو: منِ مهربونو دلسوز☺️ سه:منِ نگرانِ استرسی😬 چهار:منِ شوخو خنده رو🤭 پنج:منِ خسته و بیحال😮‍💨 و...🙄🤔🤨  ✅پس اگه تو یه تاپیکی یچی گفتم،تو یه تاپیکِ دیگه یچی دیگه،سعی نکن مُچمو بگیری😏این منم فقط گاهی وقتا بسته به شرایط جویِ تاپیک مودم عوض میشه.همین😘

منم الان همچین تاپیکی زدم 🥺

لطفا هر جا واستون ارزش قائل نبودن،هرجا بودن یا نبودنتون فرقے نداشت، هر جا حالتون خوب نبود،هر جا حس ڪردین جایے ندارید، چہ تو دل یہ شخص؛ چہ تو یہ رابطہ ے عادی؛ یا اصلا هرجا..!براے خودتون ارزش قائل شید و اونجا رو ترڪ ڪنید بہ قول سعید صاحب علم ڪہ میگه:"هر جا هوا مطابق میلت نشد، برو !فرق تو با درخت ؛ همین پاے رفتن است
به چیزی میگم ناراحت نشو  بچه نباید میاوردی  حالا حرف من به جایی نمیرسه و به عقب برنمیگرد ...

قبول دارم ولی وقتی خدا داده چیکار کنم ناشکری کنم؟ منم نمی‌خواستم تو این شرایط ولی خب الان چیکار کنم کاریه ک شده

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱
خب آخه اگه بودن حداقل مجبور میشدن دخترم و ببرن مدرسه پس من چیکار کنم مگه من کیو دارم😭

عزیزم مامانت بچه داری نمیدونه دخترت که میتونه ببره مدرسه چرا به اونا رو میندازی ولشون کن حتی شده ده روز بچه نره پیش دبستانی ک مث مدرسه اجبار نیس

مامانت بگوبیاد کمکت عزیزم

ممانم میاد ولی آخه تو بیمارستان ک میرمم یکی و میخوام بچمو کجا بزارم کی دخترمو ببره مدرسه بخدا من خیلی بدبختم😭

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱
حالا پسرت ده روز نره پیش دبستانی،اینجوری دیگه استرسِ رفت و اومد اونو نداری.... 

عزیزم تو نمیدونی ما تو چ شرایط بدی هستیم این همه هزینه میدیم اونم نره مدرسه ؟ 

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز