2777
2789
عنوان

آخه چرا من آنقدر بدشانس و تنهام ک موقع زایمانمم

| مشاهده متن کامل بحث + 238 بازدید | 33 پست
شما انتظار ندارین چون شوهرتون هشت سال با وجود زن و بچه ب خدمت خانوادش نبوده بخدا هیشکی منو درک نمیکن ...

شما از کجا می‌دونی!!!!!!!!!برخوردتون غیر منطقی هست. مسولیت بچه ها رو خودمون باید به عهده بگیریم نه اینکه بگیم نرین سفر و... ما می‌خواهیم بچه دار بشیم

عزیزم درکت میکنم خیلییییی سخته سرویس دادن بیش از حد همسر به خانوادش

منم این مشکل و داشتم بدجووور

ولی الان با محبت زیاد و قربون صدقه کشیدم سمت خودم فهمیده که باید در حد معقول و منطقی بهشون برسه نه اینکه دل منو خون کنه تا رضایت اونها رو بدست بیاره

فقط محبت کن به همسرت خیلی زیاد

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

شما از کجا می‌دونی!!!!!!!!!برخوردتون غیر منطقی هست. مسولیت بچه ها رو خودمون باید به عهده بگیریم نه ا ...

لطفا تو تاپیکم نظر ندین ممنون. خوبه گفتم چقدر بدبختی کشیدم و تازه شما میای نمک رو زخمم میپاشی حرفامو جور دیگه برداشت میکنی 

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱
عزیزم درکت میکنم خیلییییی سخته سرویس دادن بیش از حد همسر به خانوادش منم این مشکل و داشتم بدجووور و ...

هرکار کنم فایده نداره میگه پدر مادرمن وظیفمه میگم در قبال ما وظیفه نداری؟ در قبال بچه هات چی فردا آینده ندارن؟ بخدا از اول عمرش واسه اونا کار کرده حتی اون هشت سالی ک زن و بچه داشته یه قرون پول ندادن بهش ننه باباش  اگه بدونی ما تو چ سختی داریم زندگی میکنیم هیچی از خودمون نداریم باز میگه وظیفه کمکشون کنم محبت و اینام فایده نداره ب زور و تهدید فرستادمش سر کار الانم تا از کار میاد میره خونه اونا بخدا دیگه خسته شدم

 ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…🖤🌱
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  10 ساعت پیش