دوستم، خواهرانه کمک کنید:)

سلام خدمت همه دوستان

من یه دوستی دارم که تقریباً چهار پنج ساله باهاش دوست بودم، من خودم اصلا تو فاز عشق و عاشقی و اینا نبودم تا با این دختر آشنا شدم و اون هی کراش میزد و منو وارد دنیای خودش کرد، خب دیگه این یه چیز طبیعی بود، گذشت تا اینکه تو ی محلی رفت برای همکاری و هی از آقایون اونجا تعریف میکرد که چیکار میکنند و اینا گاهی باهاشون صحبت معمولی میکرد ولی میگفت اینا آدم های درستی نیستند. ما اینقدر باهم صمیمی بودیم که روی اکانت های هم همه جااااا ایتا روبیکا تلگرام اینستا و... بودیم، از ریز ترین مورد زندگی هم، هم خبر داشتیم گذشت تا اینکه من با یکی از آقایون محل کار دوستم ارتباط گرفتم و دوستم وقتی دید من به حرفش گوش نمیدم(بنده الان ۱۸ سالمه ها) سریع مامانش رو مطلع کرد و مامانش هم زنگ زدن ب مامان من که دخترت برا من مثل دختر خودمه و نگرانشم و به هر ترفندی که بود مانع ارتباط من و اون آقا شدن، جالبش اینجا بود که جلوی دوستم ب روز خودم نیاوردم که مامانم بهم گفته و بهش گفتم مامانت که راجع به فلانی حرف نزدن؟ بعد جون منو قسم میخورد که نه چیزی نگفتن. گذاشت تا اینکه حدوداً ماه گذشته من با یه دختری آشنا شدم که همسایه مون هم هستن و حالا هی مامان این دختر بحث ازدواج و اینا رو پیش میکشیدن البته یه پسر مجرد هم دارن، منم به دوستم گفتم که فکر کنم فلانی منو برا پسرش بخواد، دقیقاً فردا عصرش زنگ زد و گفت وایییی ما رفتیم تو خیابون بعدش مامانم گفت بریم یخچال بپرسیم یهو از مغازه این طرف سر در آوردیم، حالا خودم آدرس مغازش رو بهش داده بودم. بعد که گفتم آخه این مغازش ته شهره و اینا گفت نه میدونی مغازه به نام یکی دیگست اون صاحب اصلیش دوست بابام بود:| و از پس فرداش ما هر جایی میرفتیم که خواهر این آقا همراه من بود دوستم یه سلام تعارف گرمی باهاش میکرد و میگفت مامانت کجان؟ آخی چرا نیومدن:|

جالب ترش اینجا بود که بعد از مراسمات که با دوستم تلفنی حرف می‌زدیم میگفت دیدی چقدر مامانش با من گرم سلام تعارف کردددددد و ذوق میکرد و من پشمام میریخت.

من دیگه هیچ میلی به ارتباط با این فرد نداشتم، توی دوستی باید یه حسی باشه نه تنها نبود بلکه تبدیل به تنفر شده بود!

پریروز باهاش قطع ارتباط کردم بهم گفت اگه پشیمون شدی که مطمئنم میشی برگرد پیشم من هستم!

خانوما به نظرتون کار درستی کردم؟