چن سال پیش هر وقت که چشمامو میبستم و تمرکز میکردم و خودم میخواستم یکی باهام حرف میزد .
صدا نبود بقولی ندا بود .
جملات سریع و کوتاه کوتاه و پشت سر هم .
زودم فراموشم میشد خیلی سریع بود .
جملات پراکنده و غیر مرتبط .
من علم به اون جملات رو نداشتم میدونم که خودم نبودم یعنی با خودم حرف نمیزدم چون ی چیزایی بود که خودم خبر نداشتم .
بعد یادمه ی بار گف الان در میزنن بعد چن لحظه صدای زنگ در اومد .
یعنی چی میتونه باشه .
بعد ترسیدم برم تو عمقش و ادامه بدم و گذاشتم کنار کلا این فکرا رو. فک کنم الانم اگه بخوام بتونم . ولی چن شب پیش تلاش کردم خیلی ضعیف شده بود انگار اون حسم .