2777
2789
عنوان

یه عشق بزرگ بینمون بود ولی ….

618 بازدید | 54 پست

من و همسرم تو دانشگاه با هم آشنا شدیم عاشق شدیم و پای هم موندیم … دنیا رو تو دستام میدیدم … خوشحال‌ترین آدم بودم و آرزوم بود ازدواج کنیم و نهایت خوشبختی و وقتی میدیدم که رفتیم تو خونه خودمون … خدا صدای دلم و شنید و ما ازدواج کردیم و 

با یه دنیا آرزو پا تو دنیای همدیگه گذاشتیم … خب زندگی با اون چیزی که توی تصور من بود خیلی تفاوت داشت … خانوادش از روز اول من و نخواستن و من با این که این موضوع و میدونستم سر سفره عقد نشستم و ازدواج کردم و همین نخواستن شد آغاز مشکلات ما … هر روز بیشتر از همسرم فاصله میگرفتم خانوادش به شدت آزارم میدادن و من همسرم رو هم مقصر میدونستم چرا که اون میدونست اخلاق خانوادش و اومد و من و اسیر اینا کرد عذاب کشیدم خیلی زیاد … خیلی خیلی زیاد … ولی موندم بعد عروسی مشکلات مالی هم بهمون فشار آورد اما باز ساختم … اما هیچ وقت نتونستم عمیقا خوشحال باشم … همیشه ته ذهنم به این فکر کردم که شاید میتونستم زندگی بهتری هم داشته باشم … اما روزای خوبم کم نداشتم خدارو شکر … موندم ساختم و تحمل کردم و الان خدارو شکر بچه هم دارم با خانواده همسرم رابطمو خیلی کم کردم … دارم سعی میکنم زندگیمو بسازم اما … چند روزه شک افتاده به دلم احساس میکنم شوهرم تو رابطه برقرار کردن با زن‌های دیگه خیلی صمیمی رفتار میکنه … تو اینستاش تو قسمت اکسپلور چند تا پست دیدم از زنهای … بهش گفتم میگه من ندیدم خودش اومده تو اکسپلور …

این موضوع دیگه از تحملم خارجه دارم دیوونه میشم … فکرم و نمیتونم جمع کنم … قسم خورد که ندیده که کاری نکرده ولی حتی نمیتونم باهاش یه حرف ساده بزنم جواب همه حرفاش فقط داد و بیداده از سمت من …

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اینستا هر پستی ممکنه بیاد مهم اینه حضوری خدای نکرده این کار رو نکنه

همسر منم کلی کانال صیغه یابی تلگرام اش داشت همه رو هم سین می‌ کرد بهش میگفتم انکار می کرد که نه نمی خونم 

بعد خودم دیگه چک نکردم که اذیت نشم

عزیزان میشه برای حاجت دلم دعا کنین صلوات بفرستین؟انشاالله خدا حق رو به حق دار برسونه❤️ از اون دعاهایی که از ته دله میخوام. که محتاجم❤️🤣سلامتی سه کس: غلام و مینا و اقدس🤣✨️کآر‌ِمن‌عِشق‌َست‌ُو‌کآر‌ِچشم‌ِتوُخانه‌ِخَرابي‌ست✨️💕صلوات برای امام زمانم💕🌿میشه برای پدرم فاتحه بخونین 🌿            ⭐️بزرگترین توهین به یک انسان انکار رنج اوست⭐️ 

اکسپلور چیزایی میاد که طرف بیشت میبینه

به نظر من اگر اعتماد داری بزرگش نکن اینجوری مردت دورتر میشه واقعیت اینکه اگر مردی بخواد کاری کنه با برخورد شما انجام میده و لی پنهانی

پس اروم باش و ارامش داشته باش چون بار کج به منزل نمیرسه

خدایا من از تو ، تو را خواهم و بس

مگه اکسپلور چیرایی که مخاطب هاتم دنبال میکنن برات نمیاره؟

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔

از خودت دورش نکن باهاش داد و بیداد نکن،شاید واقعا راست بگه،ولی حواست بهش باشه زندگیت تا حدود خیلی زیادی شبیه زندگی منه

جنگل رو به فنا بود ولی درختها هنوز به تبر رای میدادند چون تبر درختان را قانع کرده بود که او هم یکی از انهاست زیرا دسته او هم از چوب بود..

میدونی من از خیلی چیزها گذشتم به خاطرش

ما از لحاظ طبقاتی با هم تفاوت داشتیم اما من عشق رو برتر دونستم و باهاش ازدواج کردم ۷ ساله عروسی کردیم ۵ سال اول تو محله ما خونه اجاره کردیم که همش غر زد که چرا باید مستاجر باشیم در حالی که خودم خونه دارم ۲ سال اومدیم تو خونه ای که داشت خیلی محله پایینه نسبت به ما ولی اومدم دیگه و اصلا حالم خوب نیست اینجا

اصلا

به نظرم حساس شدی ممکنه از بعد زایمان هگرمونات بهم ریخته باشه، کشش نده وگرنه بدتر ازینا میشه

اونوقت دیگه علاقه ای بت نداره و طالب طلاق میشه

سعی کن بگردی نقاط مثبتشو پیدا کنی و بگردی تفریحات دو نفره پیدا کنی، فیلم دیدن، بازی کردن و... 

وصل به یه مو
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز