شبتون بخیر باشه
نامزدم پسر خیلی خوب و خوش اخلاق و همه چی تمومیه
منتها به خاطر اختلاف سنمون و همینطور کنترل گریش رابطمون به جایی رسید که امشب صحبت کردیم و شروط خودمونو واسه زنده نگه داشتن رابطمون بیان کنیم
حقیقتا عاشقشم
با اینکه منطقیش اینه که جدا بشم ازش
ولی عاشقشم و کار به اینجا کشید
من فک میکنم شرط های معقولی گذاشتم بعد اگه خواستین میگم
ولی شرط اینکه نامزدم 😐
اولیش اینکه اگه بیرون میرم باید بگم کجا میرم تا اجازمو بده و نهایتا تا 10 باید خونه باشم😐😐😐 حتی اگه با خانواده برم بیرون
2. با هر کسی که اون صلاح دید باید بگردم😐 حتی اگه فامیل باشه یا هرکسی
3. خندیدن، با صدای بلند حرف زدن ممنوعه واسم
خدایی مگه میشه نخندید اخه؟ 💔
4. این یکی یکم معقول تره گفت لباسام باید در حدی باشه که اندامم دیده نشه فرمش
5. باید از رفت و امد با هر فامیلی که پسر بزرگ دارن بپرهیزم😐 اخه دست منه مگه؟ اصلا دست من باشه مگه من قراره کار بدی بکنم؟
6. ارایش ممنوع😐
و اخریش من یکی از شرط هام این بود که نامزدی حدودا دو سال ادامه داشته باشه تا هم من جا بیوفتم هم اون تمام کاراشو کرده باشه « اون واسه ازدواج خیلی عجله داره » بهم گفت اگه این شرط رو میخوام اونم نیاز داره😐 و در قالب اینکه انگار وظیفمه گفت این حرف رو
ما به هم محرم نیستیم هنوز ینی خانواده مذهبی ای هم نداریم و تو قید و بندش نیستیم
ولی واقعا شان من این نیست که قبل ازدواج بخوام اینجوری خودم بی ابرو کنم
من الان چیکار کنم؟ نگین جدایی که نمیتونم
سنم کمه واسه ازدواج واقعا حداقل دو سال زمان رو نیاز دارم
ولی این شرطی هم که گذاشته
با باقی شرط ها واقعا اذیتم میکنه