ما خیلی مشکلات تو زندگیمون داریم و هیچکس نیست ک بهش بگم منم تو اون مشکلات حل شدم و آلان ک باید شورو شوق جوونی رو داشته باشم ندارم
از خانوادم جدیدا بدم میاد از اتاقم از همه چیز از تکرار این روزا دلم میخواد برم ک برم
خیلی استرس دارم این روزا ، بابام اصلا هیچی حالیش نیست میپرع ب آدم ب پوشش من گیر میده بدم میاد ازش ب مرگش راضی ام کم از دستش کتک نخوردم
مامانم هم شده عین بابام حالا یکم بهتر
دوتا داداش دارم ک نگم براتون کاش نداشتم از دشمن هم واسم بدتر هستن همیشه تو خونه هستم هیجا نمیرم 😔 امشب خیلی دلم پره خیلی هرچ بنویسم کمه کمم....