هر اتفاقی ک میوفته باعث بانیش منم از نظر شوهرم
بچه غذا نمیخوره تقصیر توعه معلوم نیس چیا بهش میدی جلو اشتهاشو میگیری
داداش کوچیکشو اذیت میکنه میگه تقصیر توعه با این بد رفتار میکنی لابد ک میره کوچیکه رو اذیت میکنه
دیر میخوابه تقصیر توعه ظهر میخوابه
لجبازه تقصیر توعه تو زیاد سر به سرش میذاری
رفته بیرون دوییده افتاده پاش زخم شذه تقصیر توعه بهش یاد ندادی آروم راه بره
رفتیم حمومگیر داد خودم میخوام حمومکنم گفتم ده دقه اخر بذار خودش باشه ابو زده بود سمت داغ یکم دستش سوخت حرف نبود ک من نشونم🤦🏻♀️😭یه دستشویی نمیتونم برم تا ازش غافل شیم میره سراغ داداش کوچیکیشو یه حرکتی روش میزنه با اینکه خیلییییی هواشو داریما یک درصد هم کم کسری نمیذاریم مثلا امروز دستشویی بودم اومدم دیدم دوتا پتو گذاشته روش میگمچیکار میکنی میگه هیچیقایمش کردم توپیداش کنی
اینو ب شوهرم گفتم گفت تقصیر توعه بالا سرشون نیستی بابا لامصب دستشویی دارم تقصیر توعه بهش کم محبت میکنی سر اون خالی میکنه مگه تو خونه ای مگه دیدی من چه بی محبتی کردم اخه😭😭😭😭و هزاران بار کارای دیگه پیش اومده مقصرش من شدم
خودش صبح تا شب سر کاره منم ک دارم دوتا بچه کوچیک و تر و خشک و نکهداری میکنم با جون و دل اخرم حرف میشنوم جای یه خسته نباشی دیگه دل و دماغ زندگی کردن ندارم از خودم زدم خودمو فراموش کردم کلا چسبیدم به زندگی که هیچ قدرمو نمیدونه😭نادیده گرفته میشم خسته ام😭😭😭😭😭