حسادت زندگیه کسیو نمیکنما یا بد کسیو نمیخوام ولی همسرم به خانوادش خیلی وابسته اس هرکاری هم کردم خودمو به خانوادش نزدیک کردم باز اونا منو از خودشون نمیدونن و فرق میذارن یا اصلا منو جدی نمیگیرن یا میخوام حرف بزنم انگار نشنیده میگیرن با اینکه من تو مجردی خواستگارای زیادی داشتم و وضعیت مالیشون خیلی خوب بود ولی من همسرمو انتخاب کردم ک نه سربازی رفت نه کارش مشخص بود نه وضع مالیشون خوب بود و من جذب ظاهر و صداقتش شده بودم ..من همسرمو الانشم خیلی دوستش دارم ولی وابستگیش به خانوادش و بی احترامی اونها بمن واقعا اذیتم میکنه طوریکه بعد عروسیم همش قهر و دعوا داریم من یه دختر با اعتماد بنفس شوخ طبع بودم الان شبیه ادمای عصبی ام ک از خونه پاشو نمیذاره بیرون و همش تشنه محبت شوهریه ک اوایل میگفت تو هدیه خدا بمنی خخخ میگف هیچوقت باورم نمیشد مثبت بدی ولی الان تمومه غرورم به باد رفته تا تقی ب توقی میخوره گریم درمیاد از اینهمه ضعف خسته شدم دلم برا اونهمه هدف رویاهای دخترونم میسوزه باورم نمیشه منی ک اینقد مثبت بودم به خواهر همسرم حسودی کنم اینکه چقد همسرم تحسینش میکنه هواشو داره و بابت تموم کارایی ک درحقم کردن کینه ب دل بگیرم جرئت دل کندن ندارم و اگ با همسرم دعوام شه از زیر پتو تا اخر شب بیرون نمیام ولی اون خیلی بیخیاله و روزش طبق روالشه
عزیزم. چند تا کاغذ بردار و تمام دلخوری هاتو ریز به ریز بنویس.
همه انتظاراتی که از همسرت داری. همه...
منم اینجوری شدم دقیقا مث تو
وقتی همه را نوشتی. با یک هایلات دلخوری و انتظارت شوهرت و رنگی کن.
با یک رنگ دیگه دلخوری های خانواده همسرت...
بعد بشین خوب فکر کن و ببین کدوم رنگ بیشتره..
ببین داری چه کسانی ارزش بیشتری می دهی و مدام فکرت را مشغول کردن
بعد هم کاغذ رو پاره کن دور بریز کسی نبینه
هر حرفی خانواده شوهرت بهت زدن نشنیده بگیر کلا نادیده بگیرشون اگر تونستی همون لحظه محترمانه جوابشون رو بده اگر نه ولش کن بیا نی نی سایت درد دل کن ولی جلو شوهرت یه کلمه حرف نزن همش مناسبت های تولدشون روز مادر پدر فلان یادآوری کن بگو بریم واسشون گل بگیریم کادو بگیریم و از این حرفا ولی با خودشون اصلا صمیمی نباش در حد سلام و علیک با یک غریبه اگر سوالی پرسیدن حرفی زدن تو هم باهاشون صحبت کن وقتی چیزی نمیگن عین یه مهمون خودتو بگیر بشین فقط با شوهرت خوب باش تاماااام دیگه میبینی چند ماه یکبارم دعوا نمیکنید
فکر کنم انتخابت غلط بوده
ببین خانواده همسرت را نمی ت نی تغییر بدی، اگر توی جمعشون راهت نمیدن. رهاشون کن و تو هم دایره دوستی خودتو تشکیل بده، دوستی دخترخاله ای خواهری....
اما در مورد همسرت فرق می کنه. بی خودی با خواستوار قبلی هات مقایسه نکن.
سعی کن یک رابطه درست باهاش برقرار کنی. احتمالا تو هم یک جاهایی ایراد رفتاری داشتی همونطور که همسرت داشته.
وارد فازهای رقابای و قیاسی با خواهرشوهرت نشو.. ولی باهاش حرف بزن، یا بگو بیا بریم مشاور..
تمرکزت را از خانواده همسرت بردار و اول گیر و گرفتاری رابطه خودت را پیدا کن
پس بدون زندگیت و باختی چون حسادت و کینه ادمو از درون نابود میکنه همه زندگیت میشه اینکه کی چیکار کرد چی خرید فلان کرد و ... ، این چیزا انرژی منفیه وقتی حسودی یکی و میکنی یعنی براش انرژی منفی میفرستی و دقیقا همون انرژی منفی برمیگرده به زندگیت ، پس انرژی مثبت و خوب بفرس
