2777
2789

حدودا پنج شیش سال پیش تو یکی از روستاهای خوزستان خونه گرفتن پسرعمم رو ماشین سنگین کار می‌کنه


و اون خونه ای که بودن قبلا موشک خورده بوده توی حیاطش و چند نفر شهید شدن 

پسرعمم خبر نداشته چند نفر اونجا مفقود بودن


اولین ماجرا عید اتفاق افتاد که سفره هفت سین چیدن و فقط زنش خونه بود گفت سفره رو چیدم شمع هارو روشن نکردم  گفتم تا همسرم بیاد هنوز زوده میره حیاطو تمیز میکنه یهو متوجه بویی سوختگی و دود میشه اول فک میکنه از خونه همسایه اس

اما دودو از تو خونه اش که میبینه سری می‌ره ببینه چیشده گفت وقتی وارد شدم ی اقایی قد بلند فقط داشته بهم نگاه میکرده

اگه هستین بقیشو بزارم 


بگو

شوهرم نجاره... تو یه سانحه یه دستش قطع شده،واون لحظه امید منم قطع شد.... شوهرم ترک و خودمم کوردم .....پرستار بودم ولی بخاطر بچه هام ادامه ندادم سنم کمه ولی دردم زیاده.... ولی خداروشکر۷تاخواهر خوب دارم... لطفا درمورد امضام هیچی نپرسید. ....

خب

بیهوده است مجادله بر سر اثبات دیانت یا بی دینی آدمها!کسی که دروغ نمی گوید ,کسی که مهربان و با انصاف است,کسی که از رنج دیگران اندوهگین می شودواز شادمانی دیگران شاد است...کسی که انسان را و پرنده راو گیاه را وزمین را ,محترم می دارد,به مقصد رسیده است...از هر راهی که رفته باشد!

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

لایکم کنید هوف

بیهوده است مجادله بر سر اثبات دیانت یا بی دینی آدمها!کسی که دروغ نمی گوید ,کسی که مهربان و با انصاف است,کسی که از رنج دیگران اندوهگین می شودواز شادمانی دیگران شاد است...کسی که انسان را و پرنده راو گیاه را وزمین را ,محترم می دارد,به مقصد رسیده است...از هر راهی که رفته باشد!

گفت مرده خیره شده بهو و یه لبخند رو صورتش بوده 

انقد ترسیده و وحشت کرده که اصلا اتیش یادش رفته و خودشو بیرون پرت کرده

گفت اون لحظه تنها چیزی که به ذهنم اومده اینه که دزد اومده و شروع کردم به داد زدنو کمک خاستن تا همه همسایه ها ریختن و جز در ورودی جایی رو نداریم که کسی بخاد بیاد بیرون بعد اینکه همسایه ها اتیشو خاموش کردن و کل خونه رو گشتن اصری ازش نبوده



خلاصه این گذشت و گفت ما باز توی اون خونه موندیم 

تا اینکه شوهرم ساعت چهار. صب میخاست بره سرکار 

گفت بیدار شدم اونوراهی کردم بره خودم رفتم نماز خوندم یهو دیدم

گفت مرده خیره شده بهو و یه لبخند رو صورتش بوده  انقد ترسیده و وحشت کرده که اصلا اتیش یادش رفته ...

وقتی از سجده بلند شدم و ایستادم سر پا سه تا انگشت اومد روی شونه ام

انقدد ترسیده و وحشت زده بودم که فقط میخاستم جیغ بزنم اما ی چیزی نمیزاشت گفت وقتی ب عقب برگشتم هیچی پشت سرم نبوده و انگشتا غیب شدن...


میگه بخاطر شرایط مالی بدی که داشتیم چاره ای جز موندن اونجا نداشتیم

زنگ میزنه به همسرش و همه چیو میگه پسرعمم میره میبرش خونه پدرش 

ادامه داره..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز