سلام
دلم یه مرگ بی حاشیه میخواد و راحت
یا کارم شهر دیگه درست بشه و از این روستا برم
خیلیییی تحت فشارم ولی چاره ای ندارم
تنها راه رفتن پیدا کردن شغل شهر دیگس
که پارتی ندارم
انشالا که حل بشه صلوات فرستادم
عمو و عمه و خاله و دایی و زن عمو و... همه بهم حرف میزنن که چرا ازدواج نکردم هنوز
مگه دست منه؟
بابام همش بهم توهین میکنه
میگه حیف نونی که میخوری
همه حرفی بهم میزنه
مادرم پیش همسایه و فامیل و همه باهام دعوا میکنه و حرف بد میزنه
و سرکوفت میزنه که دخترای کوچیکتر از تو ازدواج کردن
منم دقیقا کاش شرایط مستقل شدن رو داشتم
پیرم کردند اینا
ولش کن باباا
بمنم میگن و میگم شما چه گلی ب سرتون زدین ک من عقب موندم
کلا سکوت میکنن میرن توو فکر
احتمالا ب فکر بدبختیاشونن
ازدواج هم پول گنده میخواد هم بالغ بودن
من ک بشخصه تحت تاثیر احساساتمم هنوز نمیتونم درست تصمیم بگیریم
عجله ندارم هرچی کائنات برام مقدر کرده باشه پذیرا هستم
چون بهترینارو برام در نظر گرفته
بارها کتک خوردم ازش
چندروز پیش بابام جلو بردارشوهر خاام هرحرفی بارم کرد
که اون خجالت کشید
منم الکی عادی و باخنده رد میکردم که مصرف شوخیه این کاراش
علتشم این بود که سنگ دستشویی شکسته و ما میخوایم عوض کنیم
ولی بابام از پول خرج کردن متنفره
و کلاً هرچیزی خراب بشه ما دخترا رو نفرین میکنه و بهمون حرف میزنه
چون فکر میکنه بدشانس بوده که ۳تا دختر داشته و هراتفاق بدی میوفته تو خونه با ما دعوا میکنخ
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
